زندگی من
زندگی من

زندگی من

به هر دری میزنیم

دیروز تولد تیرماهی کوچولوم بود .

امروز هم آزمون استخدامی داشتم . تو دانشکده خوارزمی برگذار شد. وقتی نشستم رو صندلی یه نگاه به صندلیهای کناری انداختم دیدم همه اینا برای سمت کارشناس زیستگاههای آبی امتحان میدادن. یهو گفتم یعنی همه این جمعیت برای این سه نفر ظرفیت شغل زیستگاههای آبی اومدن امتحان دادن دیدم همه بچه ها داغ دلشون تازه شد. یکی از بچه ها گفت رفته بودیم سازمان محیط زیست شکایت کردیم این چه وضعشه چرا رشته مارو هیچ جا نمیخوان شما هم که اینطوری جذب میکنید میگفت تو سازمان بهمون گفتن این سه نفر مشخص شدن ولی شما برین امتحان بدین بد نیست. ما سه نفر از کارمندان پیمانیمون رو میخواهیم استخدام کنیم .

خوبی این آزمونا اینه که بعد یه مدت هم کلاسیهارو میبینیم که هنوز بیکارن .یکی از بچه ها میگفت چندسال تو همراه اول کار میکرده مسئول اچ اس ای بوده بعد همه رو تعدیل نیرو کردن گفت حالا دنبال کارهست. 

جالب بود برام منم دوره اچ اس ای رو گذروندم ولی هیچ‌ جا کار پیدا نشد.

یکی دیگه میگفت برین اروپا دکترا بگیرید اونجا دکترا گرفتن  شغل محسوب میشه و درآمد دارید .من و همسرم هم خیلی سالها به این موضوع فکر کردیم ولی من همیشه ترسیدم برم ترسیدم ول کنم برم اونور بخاطر بچه ها بخاطر ترس از ناشناخته من میدونم نمیتونم حتی چند سال تنهایی دوام بیارم.

یکی میگفت بعد دکتری هم  دوره های پست داک  رو بگذرونید درآمد عالی دارید. میتونید با خانواده اونجا زندگی کنید. هر کی رفته خانواده اش هم تونسته ببره.

آزمون ساعت نه شروع شد تا یازده و نیم من نشستم.

یکی از سوالهای اطلاعات عمومیش نوشته بود تالاب لیپار تو کدام شهر جنوبی هست یادمه با یکی از دوستان درباره چابهار صحبت میکردیم درباره هتل لیپار چابهار صحبت میکرد پیش خودم گفتم پس حتماتالاب  لیپار تو چابهاره که یه هتل به این نام اونجا ساختن.

یکی از سوالای معارف تو این مایه ها بود : این جمله زیر مفهومش چیه یا دلیلش چیه؟ 

چون خداوند بنده ای را دوست بدارد او را در دریای سختیها غوطه ور می سازد. 

۱. هدیه ای از طرف خدا

۲. عاملی برای بیداری از غفلت

۳. آزمونی برای بروز استعدادها

۴. لازمه ذات عالم ماده

من فکر کنم گزینه سه میشد . چون من تو سختیها استعدادهام بروز پیدا میکنه،

سوالای آمار و ریاضیشم که این بود طول پاره خط الف اینقدر پاره خط ب اینقدر پاره خط جیم اینقدر حالا بگویید پاره خط دال چقدره؟  یچیزی تو مایه های جعفر کیست؟چرا؟ 

ولی خوب بود بعد مدتها تو جمع دوستانی که مثل خودم بودن قرار گرفتم دیدم همه دارن به یه دری میزنن تا باز بشه. تو اجتماع بودن خیلی خوبه یادمه قبلا خیلی تو این جمع ها بودم تو اجتماعی که همه شبیه خودت باشن الان من از اون جمع فاصله گرفتم تو جمع خانومایی هستم که انگار دردهاشون چیزی دیگه هست. چشم و هم چشمی و بچه من بهتره و … یاد دوران دانشجویی بخیر.

بعد امتحانم دیدم دلم داره ضعف میره از یکی از ساندویچ فروشیهای میدون آزادی یه ساندویچ کثافت خریدم وای خیلی حال داد . تو خیابون راه بری ساندویچ بخوری نگران هیچی هم نباشی.  آخرین بار که اینطوری ساندویچ خوردم یادمه بعد یه  امتحان نهایی بود که خیلی چسبید.

  وقتی اومدم خونه به همسرم گفتم درباره پست داک گفت خودت برو دوره های دکتری خارج از کشور از من دیگه گذشته .

به نظر من همه چیز درسته تیره و تار به نظر میرسه آینده بچه ها تو این کشور ، پیدا کردن کار و … ولی من مطمئنم یه   چیزی ته قلبم میگه اوضاع همینجوری نمیمونه.




ترس

مردم معمولا زندگی بسته ای را سپری می کنند. 

درها و پنجره هایشان را باز نمی کنند. 

در ترس و پنهان زندگی می کنند و همیشه از ناشناخته ها می هراسند. 

نمی گذارند خورشید و باد و باران وارد وجودشان شود. 

اما اگر تو یک شاخه گل سرخ را در اتاقت محبوس کنی 

و در و پنجره ها را ببندی تا هیچ باد و باران و نور خورشیدی به آن نرسد، 

نمی توانی به بقای آن شاخه گل امیدوار باشی. آن گل خواهد مرد. 

این همان روش زندگی مردم است. 

مردم نیمه جان زندگی می کنند. 

به جای زندگی کردن، جان می کنند! 

تو برای اینکه براستی زندگی کنی باید در دسترس هرچه که هست باشی. 

باید باز و پذیرا باشی و تمام ترسها را دور بریزی. 

فقط یک چیز وجود دارد که باید از آن ترسید و آن خود ترس است. 

غیر از ترس، هرگز از هیچ چیز نهراس، زیرا ترس تو را فلج می سازد. 

تو را می کشد. 

با وجود تمام ترسها حرکت بسوی ناشناخته را آغاز کن 

تا زندگی ات را با چیزهای جدید بسیاری آشنا شود 

که هرگز از آنها آگاه  نبوده ای. 

هرگاه ماجراهای زندگی بیشتر شود، شور و هیجان تو هم بیشتر می شود. 

با آغاز حرکت سوی ناشناخته، 

با چنان ماجراهای فراوانی روبرو می شوی که 

بطور طبیعی آگاه تر و بیدارتر و هشیارتر می شوی. 

تو داری بر لبه تیغ راه می روی، چگونه ممکن است خواب آلود و منگ باشی؟ 

باید مراقب و هشیار باشی، زیرا این کار خطرناک است. 

و هرگاه خطری وجود داشته باشد، هوش تو تیز می شود 

و هرگاه هوش تو تیز باشد سر مستی اوج می یابد 

و تو هر لحظه را در هیجان سپری می کنی. 

فقط در فضای ماجراجویی است که: 

شور و هیجان، عزم جزم، مخاطره، هشیاری و آگاهی در درون تو 

شکوفا و غنچه وجودت تبدیل به گل می شود.


#اشو


دلبستگی

فقط عشق هست که زیباست

هرچند دلبستگی گزندهایش را داشته باشد

اگر گزندهای  عشق را دیدی و بازهم عاشق زندگی ماندی

بازهم به فداکاری ادامه دادی 

بازهم عاشق شدی 

میتونی بگی عشق را درک کردی.

باید به خدا تکیه کنیم

ما اینجا هستیم تا نقشی را که او به ما محول می‌کند بر عهده بگیریم.

عشق، الهی است. هرچه بیشتر با عشق و بعنوان عشق زندگی کنید، انسانیت بیشتری در شما متولد می شود. آنگاه فراتر از حیوانات و حتی انسانهای دیگر می شوید. دیگر الهی می شوید. رشد بشری در واقع، رشد عشق است. بدون عشق ما حیوانیم و با عشق انسان هستیم. وقتی عشق حالت طبیعی ما شود، آنگاه الهی می شویم.


صلح بیرونی

من یه چیزی راجع به دنیا فهمیدم همه آدمهارو باید مثل مادر دوسشون داشت. همونطور که مادر بچه اش رو دوست داره، مادر براش مهم نیست بچه اش بی وفاست یا با معرفت، خلافکاره یا درستکار، معتاده ، ناتوانه یا سالمه  ، زیباست یا … 

مورد دوم که فهمیدم اینه که راه رسیدن به خدا از میان خلق خدا میگذرد روش انزوا  پاسخگوی نیاز بشر برای شناخت خود نیست. مراقبه و نیایش بخشی از زندگی ما است اما بخش زیاد زندگی ما را ارتباطات تشکیل میدهد تا خود را درون فرد دیگر نبینیم و به قسمتی از وجودمان که در او میبینیم آگاه نشویم و با آن به صلح نرسیم، به آن عشق نورزیم و در آغوش نگیریم، آن بخش از وجودمان همیشه جلو چشمانمان است و ما دائما آن قسمت از وجودمان را در افراد متفاوت خواهیم دید هر چه روی برگردانیم بازهم در فرد دیگری خود را نمایش میدهد. باید بدون قصاوت بنگریم و دیگران را ببخشیم که به معنای بخشایش خودمان است.

به خودمان نگاه کنیم

اگه یکی بهت بگه :

" تو آدمِ خوبی هستی ... " 


شروع می کنی به احساس خوب داشتن ! 

اگه کسی فکر کنه تو آدم بدی هستی،

شروع می کنی به احساس بد داشتن ... 

این یعنی روانگردانی از طریقِ دیگران ... 

هویتِ تو به دیگران بستگی داره !

داری روح و روانت رو با نظر دیگران ، 

مدیریت می کنی ! 

اونچه که دیگران در مورد ما میگن ،

بازتابی هست از ذهن و شخصیت خودشون ، نه از " ما " !!! 

به خودمون نگاه کنیم ، 

نه به بازتاب ها !!!