زندگی من
زندگی من

زندگی من

قوی بودن

امروزهم یه مصاحبه کاری دیگه رفتم این شرکت قطعات تصفیه آب و فاضلاب هست به رشته تحصیلی منم مربوط میشه ولی راهش دوره. باید حتما با مترو رفت . امروز ساعت یک و نیم رفتم مترو صادقیه تا ایستگاه هفت تیر یه خط هم عوض کردم یک ساعت طول کشید. برگشت هم همینطور . اون که ستارخان بود  مرتبط با رشته ام نبود ولی رفتن به اونجا یک ربع طول کشید من ترجیح میدم همینو برم . حالا ببینم کدوم خودشون قبول میکنند.

برفها همه جا در حال آب شدن بود غیر از کوچه ما که هنوزباید سرسره بازی کنیم.

راستش الان با خودم فکر میکنم چقدر خوبه این شکلی زندگی کنیم کسی کار به کار آدم نداشته باشه. نپرسه کجا میری کجا میای. منم از اون نپرسم. یه زندگی روشنفکرانه عالی. 

البته بدترین قسمت قوی بودن هم اونجاشه که کسی دیگه حالتو نمیپرسه.


نظرات 1 + ارسال نظر
محمد قنبری دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت 20:28 http://ba-mokhatabhaye-ashna.blogsky.com

یه مدت من هم کارم می دونی چی شده بود؟ هی صبح می رفتم دنبال آگهی و بعدش مصاحبه و بعدش چشم انتظاری و بعدش دوباره از نو آگهی و مصاحبه و بعدش امید و چشم انتظاری و بعدش... خب این هم یه شغل دیگه مگه نه؟ فقط بدیش اینه که عوض داشتن درآمد باید از جیبت هم خرج کنی
اما خب من مشکلم این بود که سنم زیاد بود. پیر بودم. اما شما خب هم جوون و هم خانوم هستین و هم تخصص و تحصیلات دارین قطعا وضعیتتون فرق می کنه. ایشاالله هرچی خیره همون پیش بیاد. یه جا استخدام شدی نظافتچی خواستن من هستما

ممنونم آقای قنبری ایشالا یه کار خوب هم برای من پیدا بشه هم برای شما . نا امید نباید بشیم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.