زندگی من
زندگی من

زندگی من

بدجوری دلم سفر میخواد

همسرم دیروز گفت چرا بنزین ماشین نصف شده من تازه بنزین زده بودم. گفتم نمیدونم. گفت راستشو بگو کجا رفتی گفتم هیچ جا. 

تو ذهنم بود که برای عکاسی برم دربند یا درکه ولی نرفتم . 

چون دوشنبه صبح قرار بود برام سشوار و چرخ خیاطی که سفارش داده بودم رو بیارن بخاطر همین بیخیال شدم نرفتم. 

گفت اگه میرفتی که بعدش بهت میگفتم از همون ور برو خونه مامانت.

بهش گفتم من چه ساده ام همه ذهنیاتم هم میگم نمیشه هیچی گفت اصلا.

بعد چند لحظه بهش گفتم آقایی قول بده منو ببری دربند آخه من هنوز نتونستم از آدم در حال کار تو طبیعت عکس بگیرم اونجا پیدا میشه مطمئنم. 

با شقایق هم قرار گذاشتم چون اونم باید از همین موضوع عکس بگیره . اون گفت بریم پارک از کارگرای فضای بیز عکس بگیریم. من تو این چند روز هر پارکی رفتم کارگر فضای سبز در حال کار ندیدم. حالا ببینم شقایق چه پارکی رو میگه.

همسرم گفت هرجا میرین منم باشما میام . گفتم باشه بیا ولی اگه نشد بریم مزرعه های اطراف تهران مثلا ورامین اونجا عکس بگیریم. گفت تو زمستون کی تو مزرعه کار میکنه که ما ازشون عکس بگیریم.

گفتم پس بریم شمال .اونم گفت تو دلت مسافرت میخواد؟

گفتم بدجوری دلم مسافرت میخواد.

حالا نشد هم مهم نیست .هر چی که الان دارم خداروشکر. ما نباید زیاده خواه باشیم. 

تمرین کنیم  ....

برای افزایش  قدرشناسی از خداوند

هر شب قبل از خواب، حداقل  پنج  مورد از نعمت‌هایی  را  که از آنها برخورداریم در دفترچه ای یادداشت کنیم و برای هر یک از آنها  ، شکر به جای آوریم.

به زودی تحولی درونی در ما اتفاق خواهد افتاد.

 تمام روز در فکر این هستیم  که یک مورد دیگر برای قدرشناسی پیدا کنیم و به اقلام دفترچه مان وارد کنیم.

بهمین خاطر  متوجه میشویم   که کمتر در زندگی گله و شکایت می کنیم  ....

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 07:30 http://delirium.blogsky.com/

سلام
صبحتون بخیر ونیکی
آخر هفته خوبی داشته باشید

سلام صبح شما هم بخیر ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.