زندگی من
زندگی من

زندگی من

در دل ترسها برویم

یکی از فامیلها میگفت یه همکار درشرکت دارند که از خانومش خیلی میترسه . خانومش دائما گوشیش رو چک میکنه اینم جرات نداره حتی عضو گروه تلگرام شرکتشون بشه. این یجور انتقام بعضی خانومای قدرتمند از جامعه مردسالاره. 

ولی بنظرم درست نیست  به بردگی کشیدن چه از طرف زن باشه چه مرد اشتباهه. 

درضمن نباید بترسیم با به طرف مقابلمان بگیم ما چه نیازهایی داریم به نظرم نیاز به ارتباط اجتماعی  نیاز به اینکه تو اجتماع باشیم  شغل داشته باشیم نیازهایی عمومیه.

ما باید  در دل ترسهایمان برویم  .  من میترسیدم فرزندم را مهد بگذارم در. حالیکه خیلیها از شش ماهگی بچه هایشان را مهدکودک میگذارند هم بچه اجتماعی میشه هم خودشون در اجتماع هستند . 

من حامی نداشتم همسرم هم میگفت بچه بزرگ شد برو سرکارت ترس هم داشتم ولی الان دیگه ترسی ندارم بدتر از این وضعیت نمیشه که . 

اینبار دیگه کوتاه نمیام همه باید بفهمند من چه نیازهایی دارم من آدمی اجتماعی بودم نمی تونم بشینم تو خونه چون فرزندم از اجتماع میترسه . 

من به روش خودم عمل میکنم اینقدر به اجتماع میبرمش تا ترسش بریزد. 

به درون ترسهایتان بروید کمی مقاومت می کنند ولی ناگهان ناپدید میشوند.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.