زندگی من
زندگی من

زندگی من

از خودم شروع میکنم

من باید شاد باشم نباید شادی من وابسته به کارهای دیگری باشه. نباید انتظار داشته باشم دیگری منو شاد کنه.

یادمه قبلا که شاغل بودم رئیس و بقیه افراد دائم به من گوشزد میکردند که ما یکی بهتر ازتو سراغ داریم دائم تهدید میکردند که این کار را از من میگیرند . منم خیلی جنگیدم و خودم به آب و آتیش زدم بیش از وظیفه ام کار میکردم سریعتر از موعد کارهای گرافیکی رو تحویل میدادم ولی تو آخرین جلسه انجمن تصمیم گرفتند یه نفر که تحصیلاتش گرافیک هست رو بجای من رئیس بخش تبلیغات کنند و منم به اون کمک کنم. چون من رشته ام مرتبط نبود و طراحی گرافیک رو بصورت آزاد یاد گرفته بودم.

همونجا بود که ول کردم همه چیزو رفتم شدم زن خانه دار. 

حالا بعد از سالها میفهمم اگر بخوام خوشحالیم رو وابسته به چیزی بدانم که دیگری به من میدهد اونوقت همیشه ترس از دست دادن دارم . 

در زندگی هم همینطوره اگه خوشحالیت بخواد وابسته به کاری که همسر و بچه  ات برات میکنن باشه همیشه ترس از دست دادن داری ولی اگر از درون شاد باشم. اگر شغل دلخواهم را خودم شروع کنم . اونوقت هیچکس نمی تواند شادیم را از من بدزدد. به عزیزانم هم میتونم آرامش بدم. 

یادمه اون موقع ها تو انجمن همسرم چون خیلی خوش برخورد بود  همه بهش میگفتن تو مسئول جذب افراد غریبه باش تا بتونیم منابع مالی جذب کنیم. همه گفتن به او که چون برخوردت با خانوما خوبه باید جذبشون کنی بیاریشون تو انجمن. من ناراحت شدم گفتم نه دیگه نمی تونه اینکارو انجام بده چون متاهله. یادمه یکی  از همکا رامون که پسری همسن و سال خودم بود همونجا گفت لیلا اصلا فکرشم نمیکردم تو اینجوری باشی نگران باشی که ممکنه کسی رو از دست بدی. اونموقع نفهمیدم ولی الان میفهمم که ترس چیزی رو درست نمیکنه.

آدم باید خودش اونقدر شاد باشه که ترس از اتفاقات بیرونی نداشته باشه. چون ما نمی تونیم آدمهای اطرافمون رو کنترل کنیم ما فقط میتونیم خودمون رو تغییر بدیم و روزبروز بهتر بشیم.

نظرات 1 + ارسال نظر
Baran یکشنبه 10 دی 1396 ساعت 16:51 http://haftaflakblue.blogsky.com/

صد درصد با شما موافقم
سلام و درود بر شما

سلام ممنونم دوست عزیز

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.