زندگی من
زندگی من

زندگی من

ترس

مردم معمولا زندگی بسته ای را سپری می کنند. 

درها و پنجره هایشان را باز نمی کنند. 

در ترس و پنهان زندگی می کنند و همیشه از ناشناخته ها می هراسند. 

نمی گذارند خورشید و باد و باران وارد وجودشان شود. 

اما اگر تو یک شاخه گل سرخ را در اتاقت محبوس کنی 

و در و پنجره ها را ببندی تا هیچ باد و باران و نور خورشیدی به آن نرسد، 

نمی توانی به بقای آن شاخه گل امیدوار باشی. آن گل خواهد مرد. 

این همان روش زندگی مردم است. 

مردم نیمه جان زندگی می کنند. 

به جای زندگی کردن، جان می کنند! 

تو برای اینکه براستی زندگی کنی باید در دسترس هرچه که هست باشی. 

باید باز و پذیرا باشی و تمام ترسها را دور بریزی. 

فقط یک چیز وجود دارد که باید از آن ترسید و آن خود ترس است. 

غیر از ترس، هرگز از هیچ چیز نهراس، زیرا ترس تو را فلج می سازد. 

تو را می کشد. 

با وجود تمام ترسها حرکت بسوی ناشناخته را آغاز کن 

تا زندگی ات را با چیزهای جدید بسیاری آشنا شود 

که هرگز از آنها آگاه  نبوده ای. 

هرگاه ماجراهای زندگی بیشتر شود، شور و هیجان تو هم بیشتر می شود. 

با آغاز حرکت سوی ناشناخته، 

با چنان ماجراهای فراوانی روبرو می شوی که 

بطور طبیعی آگاه تر و بیدارتر و هشیارتر می شوی. 

تو داری بر لبه تیغ راه می روی، چگونه ممکن است خواب آلود و منگ باشی؟ 

باید مراقب و هشیار باشی، زیرا این کار خطرناک است. 

و هرگاه خطری وجود داشته باشد، هوش تو تیز می شود 

و هرگاه هوش تو تیز باشد سر مستی اوج می یابد 

و تو هر لحظه را در هیجان سپری می کنی. 

فقط در فضای ماجراجویی است که: 

شور و هیجان، عزم جزم، مخاطره، هشیاری و آگاهی در درون تو 

شکوفا و غنچه وجودت تبدیل به گل می شود.


#اشو


نظرات 1 + ارسال نظر
کیان جمعه 15 تیر 1397 ساعت 10:49

باید خودمون رو رها کنیم
دنیا هر چه بیشتر به سوی بی نظمی داره می ره
بی نظمی و بی قانونی ای که خودش داره قانون میشه
ترس از دست دادن این نظم درگیری های روزانه رو بیشتر کرده
وبا این کار داریم بی نظمی رو تسریع می کنیم
و به قولی ترسه که ترس میاره...

مرسی قشنگ بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.