زندگی من
زندگی من

زندگی من

روز بارانی

روز خیلی سختی روگذروندم ولی آخرش اوکی بودم.

از صبح با گریه شروع شد .

بچه ها رو بردم مدرسه و مهد. بعد رفتم طبقه بالا تو خونه تکونی کمک کردم . بعد اومدم خونه ام تقریبا از ساعت ده و نیم تا حدودای ساعت چهار و پنج هر از نیم ساعت گریه ام میگرفت. مثل ابرهای آسمون .به خودم گفتم این گریه چرا بند نمیاد.

از نامردی دنیا زار میزدم دست خودم نبود .

بعد که رفتم سرکلاس عکاسی حالم بهتر شد. میگن باید با آدمهای مثبت اندیش بگردین همینه. بچه های کلاس تقریبا همه آدمهای امیدوار و مثبتی هستند. دنبال چیزهای پست و بی ارزش نیستند.

ما آدمها خلا درونیمون رو دائم میخواهیم با یه چیزی پر کنیم یه عده با رابطه های مختلف یه عده با مواد مخدر  یه عده با الکل یه عده با پول و … 

بهتره بذاریم این خلا درونی همینطوری باقی بمونه تا اینکه بخواد با چیزهای بی ارزش  موقتی پر بشه. 

امروز دنیای نامردان رو به چشم دیدم. یه تصویر هم تو ذهنم اومد طراحیش کردم شاید تو پست دیگه ای منتشرش کردم. ترسناک بود و سیاه. 

شایدم نقاشیم رو پاره اش کردم چون دیگه مهم نیست . دیگه نمیخوام به موارد منفی اهمیت بدم تا روزبروز بزرگتر بشن.

فقط یه چیزی رو میدونم هروقت انتظاری از کسی داشتم زندگی رو باختم. 

هیچکس دلش برات نمیسوزه . حتی نزدیکترین فرد زندگیت هم اول فکر خوشی خودشه بعد فکر تو.

یه فیلم هم امروز دیدم به اسم حقیقت تلخ. 

یه نکته از فیلم گرفتم شاید زنی که دوتا بچه داره فکر کنه دیگه اون جذابیت قبل نداشته باشه فکر کنه دیگه از اون گذشته بخواد خوش بگذرونه. ولی مطمئنا یک مرد همیشه براش وجود داره که حاضره زندگیشو‌ بده تا اون زن رو شاد کنه.

منم فکر میکردم خوش گذروندن مال دخترای مجرد هست من محکومم تا آخر عمر با بچه هام بشینم ته خونه ولی توی این فیلم دیدم چطور یه مرد  این زن و دوتا بچه اش رو شاد میکنه.

اون زن‌ناراحت نبود از تنها بودن  ولی شاد بودنم حق خودش میدونست. خوشگذرونی فقط برای مجردها نیست. 

وقتی بچه دار شدین هم میتونید با همسر و بچه ها خوش باشید.  شاید یه مرد مجرد آرزو ی داشتن  اونا رو  داشته باشه.