زندگی من
زندگی من

زندگی من

به تواناییهای خود اعتماد کنیم

داشتم بررسی میکردم چی شد این اتفاقها برای من افتاد چی شد اون آدم شاد و سرزنده اینطور افسرده شد. یسری اتفاقها تو خانواده برای خواهرم افتاد که از زندگی نا امید شدم. 

از اون طرف هم به یسری مسائل خرافی اعتقاد پیدا کرده بودم که فکر میکردم با ارتباط و مراقبه تمام مسائلم حل میشه.مثل اونایی که با دعا خواندن مشکلاتشان را میخواهند رفع کنند.

 من با فرزند اولم هم مشکل  دیر حرف زدن داشتم ولی با تلاش و کوشش خودم مشکلات حل شد یعنی یادمه با اینکه اون موقع دانشجوی کارشناسی ارشد بودم از بین دو کلاسم میومدم خانه تا دخترم را ببرم خانه خلاقیت یادمه اینقدر تو محوطه دانشگاه در حال دویدن بودم زانوهام از درد در حال ترکیدن بود. ولی تلاشهام جواب داد و فرزندم با تقلید از مربی و هم کلاسیهاش کلامش کامل شد ترسهاش ریخت و الانم کلاس سومه. ولی در همون حین دوستم گفت با مراقبه میتونی فرزندت را درمان کنی من و وادار کرد کلاسهایی بیام منم اون موقع فکر کردم مشکل دخترم با مراقبه حل شد ولی الان میفهمم که تلاش و کوششم در بردن دخترم به مهد مشکلم را حل کرد.

روانشناسها میگویند بچه ها از سن سه سالگی به بعد از محیط مهد و بچه های دیگر بیشتر یاد میگیرند تا از مادرشان. 

فرزند دومم که آمد اولش خیالم راحت بود میگفتم من ضد ضربه هستم با اتصال مشکلات ترس اجتماعی پسرم حل میشه ولی پسرم اصلا مهد کودک را قبول نکرد. آنقدر در. محیط مهد می ترسید  که مربیها قبول نمیکردند با او ارتباط بگیرند.

اینبار مشکل من با مربیهای دلسوز که با هر بچه تک نفره ارتباط میگرفتند مرتفع شد الان ترسهای اجتماعی فرزندم کمتر شده منم کامل خرافات کنار گذاشتم . تلاش میکنم بیشتر با فرزندانم حرف بزنم و وقت بگذرانم.

مراقبه یا دعا فقط برای آرامش گرفتن است نه حل کردن مشکلاتی که راه حلش تلاش هست. 

امیدوارم مشکلات نا امیدیم هم حل بشه  . علتش خانه نشینی اجباری هست  که  میدونم خیلی زود میتونم شغلی پیدا کنم و دوباره روحیه ام را بدست آورم.