زندگی من
زندگی من

زندگی من

موسیقی زندگی

صبح رفتم مترو آزادی خط چهار سوار شدم برم انقلاب . یه کتابفروشی پیدا کردم  به اسم نمایشگاه کودک تمام کتابها و بازیهای فکری که ما باید هرماه بخریم رو اونجا داره . چون کتابهای پسرم خیلی خیلی مخصوصه همه اش فکری و ذهنیه هر جایی نداره ولی اینجا داشت .

بعد هم یه سر رفتم محل کار همسری برام کیک و چای آورد یکم حالم خوب شد. یکم حرف زدیم و عکس گرفتیم و بعد من به این نتیجه رسیدن از این پالتوم اصلا خوشم نمیاد یقه اش خیلی بده. گفتم از این به بعد هر لباسی خریدم میام اینجا عکس میگیرم ببینم خوبه یا نه پست میز کار عکس بگیری کاملا نشون میده لباست بهت میاد یا نه.

یه پیج هم تو اینستاگرام پیدا کردم ست لباسهای خانوادگی و زوج داره خیلی خوشگلن . یه ست میخوام سفارش بدم . خیلی دوست دارم لباس ست بخرم برای خودم و همسری. یه مدلشم بود برای پدر و مادر و بچه ها هم داشت هرچهارتا شبیه هم بشیم عالی میشه.

الان سردرد دارم حالم زیاد خوب نیست بعدا که حالم بهتر شد سفارش میدم برامون بیارن.

برگشتن هم یه آقاهه اومد تو بی آرتی آهنگ امشب در سر شوری دارم رو با آکاردئون اجرا کرد خیلی گریه کردم. یه پولی بهش دادم. همه اش احساس سردرگمی دارم. از همسرم قبل رفتن پرسیدم آدما در طول روز چیکار میکنن اونم میگه هیچی همه مثل تو بیکارن.  تو هم برو وبلاگ نویسیتو ادامه بده فقط درباره بچه هات بنویس.

خدا جونم من دیگه نمیدونم چجوری صدات کنم جوابم روبدی . آدما باید چیکار کنند؟ 

 همه مثل هم هستیم فقط آدمهایی که از لحظات زندگی لذت میبرند خوشحالند. این مهربانی و دوست داشتن های ماست که در دهلیزهای شهر می ماند. نه آدمها می مانند و نه داشته هایمان.

هزار نفر هم دور برت باشن ولی زندگیت را خودت می نوازی!

مهم نیست چند نفر مهمان موسیقی زندگیت می شوند،

فقط خودت تا آخر شنونده خودت خواهی ماند!

مهم اینست طوری بنوازی

که تا آخر از این موسیقی لذت ببری.



هیچکس تصادفی وارد زندگی ما نمی شود

خدا به ما میگه: ” شما باید آن کسی را که هستید بشناسیدو تجربه کنید، اجازه میدهم هر رویداد یا تجربه ای را که انتخاب می کنید برای اینکار بیافرینید .

گهگاه بازیگران دیگری به شکل آشنایان دوره ای، همبازیهای موقتی، تأثیر گذاران دراز مدت، خویشاوندان، خانواده، عزیزان یا شریک راه زندگی به شما می پیوندند. 

آن روح ها توسط شما به سویتان کشیده می شوندو شما توسط آنها به سویشان جلب می شوید. این تجربه ای دوسویه و خلاق می باشد که بیانگر انتخابها و آرزوهای هر. دوطرف است.

هیچکس برحسب تصادف به سوی شما نمی آید.

چیزی به نام تصادف وجود ندارد. 

هیچ رویدادی اتفاقی نیست.

زندگی محصول اتفاق نیست.

رویدادها و انسانها توسط شما و برای برآورده شدن اهداف شما به سوی شما کشیده می شوند”

به نظرم وقتی این نکته را درک کنیم زندگی زیبا می شود یه نیرویی بزرگتر از همه ما وجود دارد که همیشه به فکرمان هست پس ما هم باخیال راحت می توانیم زندگی کنیم همه این اتفاقات تجربه های همگانی ما هست. 

من همه رویدادها را منتهی به خیر میدانم.