روز پر از خدا

دیشب که آسمون تا صبح میبارید منم داشتم گریه میکردم .

صبح که بلند شدم احساس کردم گره تیروییدیم بزرگتر شده احساس خفگی داشتم . از اینکه اینقدر غصه میخورم ناراحتم . به خودم گفتم من باید زنده بمونم . افراد خانواده ام به من نیاز دارند.

این دو تا بچه بدون من خیلی شدید ضربه میخورند.

من دارم خودم رو میکشم بخاطر چیزی که اتفاق نیفتاده . بخاطر ترس از آینده. 

همین که دوباره امروز رو خدا به من هدیه داده باید خوشحال باشم . 

شاد باشم هر اتفاقی هم افتاد لطف خدا در حق خودم بدانم. چون جز این نیست.

باید بیشتر از قبل خودم رو دوست داشته باشم از خودم بیش از حد انتظار نداشته باشم هرکسی یه چیزهایی داره یه چیزهایی هم نداره.


خداوندا ! کمک کن تا روزهایم را در آغوش پر از خیر و برکتت سپری کنم.

تو آنقدر مهربانی که گاهی دعاهای مرا مستجاب نمیکنی ، و من بعد ها در می یابم ، که اگر آن آرزویم برآورده میشد، تباه میشدم ...

پس خودم را به تو میسپارم زیرا هیچ تردیدی ندارم، که صلاح مرا میدانی .

 تنهاوظیفه ی من فقط تلاش و اجرای درست قوانین توست‌‌‌ و یقین کامل به برآورده شدن آرزوهایم‌، آرزوهایی که به مصلحت و حکمت توست.

روز عشق را به خدایم که عاشقش هستم تبریک میگویم. 

روز عشق بر همگی مبارک 


 

منم میتونم

تو این دستگیریهای دو روز گذشته فعالان محیط زیست یه چیزی فهمیدم. کاوه مدنی، هومن جوکار، سام رجبی و … رو به دلایل نامعلوم دستگیر کردن ولی تو گروههای تلگرامی به دلیل تشابه اسم کوچک همسرم که او هم از فعالان محیط زیست با یکی از دستگیر شده ها همه به اشتباه فکر کرده بودند ایشون دستگیر شده. 

من فهمیدم واقعا همسرم آدم مهمیه. بیخود نیست اینهمه دخترا و زنها بهش آویزون میشن. 

من همیشه یه زندگی آرام و معمولی با یه آدم معمولی رو دوست داشتم ولی حالا که خدا خواسته من اینجا کنار همسرم باشم پس حتما خیری هست شاید منم باید بیشتر پیشرفت کنم.  اگرم الان دست و پام بسته هست بخاطر بچه هام پس میتونم  شادی رو به زندگی بیارم.

باید خوشحال باشم مثل خیلی از خانومهایی که همسرشون معروفه . اونا چجوری زندگی میکنند ؟ کار سختیه ولی یه چالش مهمه . منم میتونم کاری مهم انجام بدم. حداقل میتونم یه فعال محیط زیستی مثل سابق باشم .

فراموش نکن تو میتونى:

دیر شروع کنى از اول شروع کنى نامطمئن و مردد باشى

متفاوت باشى متفاوت عمل کنى امتحان کنى و شکست بخورى

و باز هم هنوز موفق بشى.

هرگز برای پیشرفت دیر نیست. 

لطفا جا نزن.

با خدا همه چیز ممکن هست.

روز بارانی

روز خیلی سختی روگذروندم ولی آخرش اوکی بودم.

از صبح با گریه شروع شد .

بچه ها رو بردم مدرسه و مهد. بعد رفتم طبقه بالا تو خونه تکونی کمک کردم . بعد اومدم خونه ام تقریبا از ساعت ده و نیم تا حدودای ساعت چهار و پنج هر از نیم ساعت گریه ام میگرفت. مثل ابرهای آسمون .به خودم گفتم این گریه چرا بند نمیاد.

از نامردی دنیا زار میزدم دست خودم نبود .

بعد که رفتم سرکلاس عکاسی حالم بهتر شد. میگن باید با آدمهای مثبت اندیش بگردین همینه. بچه های کلاس تقریبا همه آدمهای امیدوار و مثبتی هستند. دنبال چیزهای پست و بی ارزش نیستند.

ما آدمها خلا درونیمون رو دائم میخواهیم با یه چیزی پر کنیم یه عده با رابطه های مختلف یه عده با مواد مخدر  یه عده با الکل یه عده با پول و … 

بهتره بذاریم این خلا درونی همینطوری باقی بمونه تا اینکه بخواد با چیزهای بی ارزش  موقتی پر بشه. 

امروز دنیای نامردان رو به چشم دیدم. یه تصویر هم تو ذهنم اومد طراحیش کردم شاید تو پست دیگه ای منتشرش کردم. ترسناک بود و سیاه. 

شایدم نقاشیم رو پاره اش کردم چون دیگه مهم نیست . دیگه نمیخوام به موارد منفی اهمیت بدم تا روزبروز بزرگتر بشن.

فقط یه چیزی رو میدونم هروقت انتظاری از کسی داشتم زندگی رو باختم. 

هیچکس دلش برات نمیسوزه . حتی نزدیکترین فرد زندگیت هم اول فکر خوشی خودشه بعد فکر تو.

یه فیلم هم امروز دیدم به اسم حقیقت تلخ. 

یه نکته از فیلم گرفتم شاید زنی که دوتا بچه داره فکر کنه دیگه اون جذابیت قبل نداشته باشه فکر کنه دیگه از اون گذشته بخواد خوش بگذرونه. ولی مطمئنا یک مرد همیشه براش وجود داره که حاضره زندگیشو‌ بده تا اون زن رو شاد کنه.

منم فکر میکردم خوش گذروندن مال دخترای مجرد هست من محکومم تا آخر عمر با بچه هام بشینم ته خونه ولی توی این فیلم دیدم چطور یه مرد  این زن و دوتا بچه اش رو شاد میکنه.

اون زن‌ناراحت نبود از تنها بودن  ولی شاد بودنم حق خودش میدونست. خوشگذرونی فقط برای مجردها نیست. 

وقتی بچه دار شدین هم میتونید با همسر و بچه ها خوش باشید.  شاید یه مرد مجرد آرزو ی داشتن  اونا رو  داشته باشه.

زن عاشق

بعد از چهار سال بی تفاوتی دوباره داریم کنار هم میخوابیم دوباره احساس میکنم به کسی تعلق دارم. نیمه شب دوباره خوابهای آشفته سراغم آمدند وقتی از خواب پریدم صدای خروپفت رو شنیدم تو بغلت آروم خوابم برد. دیشبم که موقع شام‌کلی از دوران مدرسه ات گفتی از دوران دانشگاهت احساس میکردم بهترین لحظه های زندگیمه تو داری برای من حرف میزنی. وقتی گفتی اینو تو گوشت بکن هر کی به تو نظر داشته باشه حلواشو میخورم  حالا عشقم اینهمه خشونت لازم نیست کسی هم به من نظری نداره و من اینو احساس کردم  که هیشکی بیشتر از تو منو دوست نداره . پس بعضی وقتا هم اگه من به تو گیر میدم  بدون که برایم مهمی.

من که می گم: "گیر دادنِ زن ها اصلاً چیز بدی نیست"

زنی که گیر می دهد، یعنی تو را دوست دارد، زیاد هم دوست دارد...

زنی که مقصدِ نگاهِ تو برایش مهم است، می ترسد که از چشمانت افتاده باشد...

زنی که برایش مهم باشد که تو محبت و توجهت را کجا و چه اندازه خرج می‌کنی ، کاملاً معصومانه، ترسِ از دست دادنِ تو را دارد...

زنی که با بی توجهی‌ات بغضش می‌گیرد ، بی‌پناه است و جز تو کسی را ندارد...

زنی که دوستت ندارد، گیرهایش را جای دیگری می‌دهد ، محال است زنی بی‌عشق ، سرش را روی بالش بگذارد...

این به تو بستگی دارد که زنی که کنارت نفس می کشد، عاشقت باشد یا نه...!

نباید به گیر دادنِ زن ها گیر داد

زن های عاشق، گیر می دهند؛

زن های وفادار، بیشتر 

موسیقی زندگی

صبح رفتم مترو آزادی خط چهار سوار شدم برم انقلاب . یه کتابفروشی پیدا کردم  به اسم نمایشگاه کودک تمام کتابها و بازیهای فکری که ما باید هرماه بخریم رو اونجا داره . چون کتابهای پسرم خیلی خیلی مخصوصه همه اش فکری و ذهنیه هر جایی نداره ولی اینجا داشت .

بعد هم یه سر رفتم محل کار همسری برام کیک و چای آورد یکم حالم خوب شد. یکم حرف زدیم و عکس گرفتیم و بعد من به این نتیجه رسیدن از این پالتوم اصلا خوشم نمیاد یقه اش خیلی بده. گفتم از این به بعد هر لباسی خریدم میام اینجا عکس میگیرم ببینم خوبه یا نه پست میز کار عکس بگیری کاملا نشون میده لباست بهت میاد یا نه.

یه پیج هم تو اینستاگرام پیدا کردم ست لباسهای خانوادگی و زوج داره خیلی خوشگلن . یه ست میخوام سفارش بدم . خیلی دوست دارم لباس ست بخرم برای خودم و همسری. یه مدلشم بود برای پدر و مادر و بچه ها هم داشت هرچهارتا شبیه هم بشیم عالی میشه.

الان سردرد دارم حالم زیاد خوب نیست بعدا که حالم بهتر شد سفارش میدم برامون بیارن.

برگشتن هم یه آقاهه اومد تو بی آرتی آهنگ امشب در سر شوری دارم رو با آکاردئون اجرا کرد خیلی گریه کردم. یه پولی بهش دادم. همه اش احساس سردرگمی دارم. از همسرم قبل رفتن پرسیدم آدما در طول روز چیکار میکنن اونم میگه هیچی همه مثل تو بیکارن.  تو هم برو وبلاگ نویسیتو ادامه بده فقط درباره بچه هات بنویس.

خدا جونم من دیگه نمیدونم چجوری صدات کنم جوابم روبدی . آدما باید چیکار کنند؟ 

 همه مثل هم هستیم فقط آدمهایی که از لحظات زندگی لذت میبرند خوشحالند. این مهربانی و دوست داشتن های ماست که در دهلیزهای شهر می ماند. نه آدمها می مانند و نه داشته هایمان.

هزار نفر هم دور برت باشن ولی زندگیت را خودت می نوازی!

مهم نیست چند نفر مهمان موسیقی زندگیت می شوند،

فقط خودت تا آخر شنونده خودت خواهی ماند!

مهم اینست طوری بنوازی

که تا آخر از این موسیقی لذت ببری.