امروز مهد کودک میخواستن فسقلیهاروببرن سرزمین عجایب. پسر من خیلی از جاهای بازی میترسه ولی من فرستادم با مهد کودک بره. ولی تمام مدت دلم داشت مثل سیر و سرکه میجوشید میگفتم نکنه اونجا بترسه و قایم بشه ولی وقتی رفتم دنبالش مربیش گفت چندتا وسیله سوار شد فقط چرخشیها رو سوار نشد خوشحال شدم. با ما اگه بود همونا هم سوار نمیشد.
کم کم داره فوبیاش از بین میره.
تجربه کادرمانی و گفتار درمانی و مهد کودک باعث شده روز بروز پیشرفت کنه . اینا رو مینویسم تا مادرهایی که مشکل مثل من دارن بدونن اتیسم آخر دنیا نیست. پروسه درمان کند و طولانیه ولی اثر بخشه.
پیشرفتهایی که پسرم تو این مدت داشته:
افزایش ارتباط چشمی
قطع رفتارهای خودآزاری مثل کوبیدن سر به دیوار.
افزایش تنوع غذایی
دست یابی به مهارت هایی مثل قیچی کردن , پوشیدن و درآوردن برخی لباسهای خود, شستن دستها, باز و بسته کردن دکمه و... .
کاهش فوبیا از قرارگیری در برخی موقعیت ها مثل شهربازی و غیره
کاهش ترس از مطب پزشک و قطع قشقرق راه انداختن
افزایش هماهنگی دو دست و هماهنگی دست و چشم مثل نخ کردن مهره ها و کشیدن نقاشی.
علاقه به درست کردن کاردستی و افزایش خلاقیت
انجام فعالیت های حل مسئله
انجام دستور های 1 تا 3 مرحله ای
افزایش گفتار هدفمند و کاهش گفتار بیهوده
افزایش طول گفتار تا جملات ۴کلمه ای
افزایش حس همدردی
کاهش رفتارهای پرخطر مثل دویدن وسط خیابان
توجه به آدرس ها مثلا بلد بودن آدرس سوپرمارکت ها و لوازم التحریرها اطراف منزل و منزل اقوام خیلی نزدیک.
یادگرفتن شمارش اعداد از 1 تا۲۰.
یادگرفتن اشکال هندسی مثل مثلث, مربع , دایره, بیضی , لوزی و...
کاهش مقاومت در برابر تغییراتی مثل عوض شدن کانال تلویزیون, پوشیدن کفش یا لباس جدید و ...
درک مفاهیم متضادی چون بزرگ و کوچک,سرد و گرم و ...
افزایش تمرکز و توجه
همگام شدن با بچه های چهارتا پنج سال که گروه سنی خودش هست
و
خیلی پیشرفت های دیگری که ما رو به ادامه ی درمان امیدوار کرده.
توکل یعنی اینکه
اگر گاهى وقتها میبینی همه چیز در زندگیت داره از هم میپاشه، به این درک رسیده باشی که در واقع هر چیزی داره سر جاى درستش قرار میگیره
فقط باید کمی صبر داشته باشی
امروز همسرم گفت اون دوستش به زودی درسش تمام میشه خانم دکتر میشه و با بچه های اتیسم هم کار کرده . بخاطر همین با هم تواین مدت چت میکردن.
گفت میخواستم این بیاد تو خونه با بچه گفتار درمانی کار کنه که هزینه رو به اون بدیم . به کسی که مارو میشناسه هزینه هم کمتر میشه.گفتم باشه هر چی شما صلاح میدونید.
راستی فهمیدم اون وبلاگ هم متعلق به کسی دیگه هست اون خانوم اینطور نمی نویسند.
من همیشه به خدا توکل کردم پس مطمئنم آدم نادرست نمی تونه وارد زندگیم بشه. هر چه هست خیر و رحمت اوست.
به محض اینکه ایمان بیاورید که جز خدا قدرت دیگری وجود ندارد هر چه که شر می نماید از جهانتان رخت بر خواهد بست.
اگر قدرت شر را از چنگش بربایید دیگر قدرتی نخواهد داشت تا بتواند آزار برساند. اگر از بی پولی از تنهایی از هر سایه ترسی نترسید وبا آن رو به رو شوید.
آنها قدرتشان را از دست خواهند داد وشما پیروز بیرون خواهید آمد. اما اگر بترسید آنها قدرتمند می شوند ومدام در دلهره به سر خواهید برید. خداوند نور ونجات همه ماست وتنها قدرتی است که وجود دارد.
میخوام دیگه از این به بعد کمتر فکر کنم و بیشتر مشغول دوست داشتن خودم و آدمها باشم.
بعد از ظهر بچه رو بردم دکتر حالش بد بود. دکتر گفت سرماخوردگی خفیفه.
بعد هم از داروخانه داروهاشو گرفتم به روغن آرگان هم برای موهام خریدم میگفتن برای موهای خشک خیلی خوبه.
از حمام بیرون اومدم موهاموشونه زدم با روغن آرگان موها و سرم رو ماساژ دادم. حالت فر زیبایی پیدا کرد. دیگه گفتم اتوی مو نمیخواد بذار یروز متفاوت باشم موهای فر درشت هم خیلی قشنگه . خدا بهتر میدونه چی به ما میاد.
فردا میخواستم برم عکاسی بعد هم برم آرایشگاه ولی صبح ینفر میخواد بیاد آنتن تلوزیون رو درست کنه .
راستی یه نیسان آبی ماشین جلوییم بود اینقدر قوانین راهنمایی رو رعایت میکرد که من کلافه شدم راهنما میزد به همه راه میداد . گفتم خدایا توبه هر چی درباره راننده نیسان آبی ها میگفتیم.
در ضمن شب از جایی شروع میشه که گوشی از دستت ول بشه بخوره تو صورتت الان این اتفاق افتاد .
شب بخیر
میدونی خودم رو تو آینده چجوری تصور میکنم یه زن خیلی قوی از لحاظ روحی. شاید مدیر یک موسسه هنری، که سختیهای زیادی تو زندگیش کشیده . همه که مثل هم نیستند یکی تو بیست و دوسالگی فارغ التحصیل میشه یکسال بعد هم کار پیدا میکنه یکی دیگه بیست و دو سالگی فارغ التحصیل میشه بیست سال بعد شغل دلخواهش را پیدا میکند. هیچوقت برای شروع دیر نیست.
الان خیری وجود داره که من باید اینجا باشم و تو این حالت. مطمئنا چند سال دیگه هیچکدوم از اتفاقهای الان برام جدی نیستند.
ولی درس های زیادی گرفتم از این اتفاقها .
البته به این مورد هم که در دنیا چیزی جز شکست وجود ندارد پی بردم.
این باعث میشه اگر در شغلم شکست بخورم هم برایم ناراحت کننده نباشه چون باید این شکستها تجربه شوند تا ما به مرحله بالاتری برویم.
یه مطللبی صبح خوندم درباره چاکرا ها بود نوشته بود انرژی افراد روی چاکراهای مختلفی حالت ایستایی پیدا میکند هرچه انرژی فرد روی چاکراهای پایین تر ایستایی داشته باشد فرد بیشتر به خشم و شهوت و نفسانیات گرایش پیدا میکند.
هر چه انرژی فرد به سمت چاکراهای بالاتر برود اعمال فرد بیشتر به سمت تواضع، فروتنی، بخشش، مهربانی و … میرود.
به همین دلیل هم امر به مهروف و نهی از منکر در جامعه زیاد جواب نخواهد داد . نمی تونیم شخصی رو به زور وادار به انجام کاری کنیم وقتی انرژی او در سطح پایین مکث کرده باشد نمی تواند در سطح چاکراهای بالاتر عمل کند. باید بذاریم خودش راهش را پیدا کند خودش بخواهد از خشم و شهوت و نفسانیات بالاتر رود.
پس بیخود نبایدبه کسی کار داشته باشیم سرمون فقط باید به رشد خودمان گرم باشد.
یک معنی اهدنا الصراط المستقیم همین میتونه باشه از راه خودمون منحرف نشویم سرمون به کار خود باشد و نگاهمان را از اطراف برگیریم به سمت خودمون .
روی این مورد هم باید زیادتر کار کنم.
دیروز صبح داشت میرفت گفت امروز دیر میام خونه گفتم روز ولنتاینه گفت میدونم.
بچه ها را بردم رسوندم بعد رفتم ورزش بعد هم خرید. هدیه برای همسری و دوتا هدیه برای کوچولوها.
خونه رو جمه و جور کردم ساعت یه ربع به پنج صدای چرخیدن کلید تو در اومد اصلا باورم نمیشد . زود اومده بود کلی هم هدیه برامون خریده بود.
شب کلی به خودم رسیدم باهم شام رفتیم رستوران ایتالیایی نزدیک خونمون یه کم ایکس او هم بازی کردیم و شام خوردیم برگشتیم خونه .
خوبی ولنتاین اینه که یبار دیگه براش شیک میپوشی و بعد آماده میشی و میری سرقرار … بعد میشینی روبروش و نگاهش میکنی و دوباره از اول عاشق میشی.
میلان کوندرا میگه:
وقتی دیگه نگران نباشیم در چشم محبوبمان چگونه دیده شویم معنایش این است که دیگر عاشق نیستیم.
پس همیشه یادمون باشه درسته داریم کنار هم زندگی میکنیم ولی نباید بذاریم برای هم تکراری بشیم.
من باور دارم هیچ چیز قویتر از عشق نیست . عشق از ما محافظت میکند . همه آدمهایی که میخوان نابودمون کنند روکنار میزند. بیماریهایمان را ناپدید میکند …
گلویم خیلی بهتره احساس میکنم ورمش کمتر شده
دیروز کلاس عکاسیمون یه ساعته بود باید برای پروژه آخر کلاس سه تا عکس بگیریم چاپ کنیم به من موضوع زن یا مرد، طبیعت، کار افتاد حالا باید برم تو خیابون سوژه پیدا کنم آخه وسط شهر طبیعتش کجا بود که زن یا مرد در حال کار در طبیعت پیدا بشه؟؟؟؟