در حوالی خیابان منوچهری

صبح رفتم منوچهری تمام وسایل کاشت ناخن رو خریدم . امیدوارم خرید خوبی انجام داده باشم. 

یه حسی دارم گفتم اینجا بنویسمش سوهان برقی که خریدم شبیه اونی که مربیم داشت نیست شبیه اون پیدا نکردم . ولی خوب به امید خدا با همین شروع میکنم.

دوستم هم صبح که میرفتم منوچهری زنگ زد و گفت  گوشیش نمی دونم چی شده .منو  نگران کرد.

ساعت یک تا پنج بعد از ظهر هم تو مطب دندانپزشکی منتظر بودیم نوبتمون بشه بعد که نوبتمون شد خداروشکر دکتر حرفه ای بود در عرض چند دقیقه دندون خراب پسرم رو کشید خودم هم باورم نمیشد. گفتم تموم شد خانم دکتر گفت آره اصلا پسرم فرصت نکرد گریه کنه.  دست این خانم دکتر توانمند درد نکنهواقعا.

یادمه تو مهرماه اینجا میومدم مینوشتم میخوان پسرم رو بخاطر درست کردن دندوناش بیهوش کنند یادمه کلی مستاصل و درمانده بودم ولی خدا همیشه به من ثابت کرده گذر زمان مشکلات رو حل میکنه . خدایاشکرت که بازهم لطف بی کرانت را نثارم کردی.


برای آزمون استخدامی

دیگه میترسم فیلتر شکن رو ببندم چون بستنش با خودته باز شدنش با خداست .مجبورم برای سوال امتحانی در آوردن برم تو تلگرام وگرنه نمیرفتم.

آخرین روزهاست که بچه هام میرن مدرسه و مهد. حالا باید برنامه ریزی کنم برای کلاسهای تابستونیشون.

آزمون استخدامی ثبت نام کردم بالاخره سازمان محیط زیست مارو خواست  کارشناس زیستگاههای آبی

از امسال تا چهل سالگیم چهار سال وقت دارم آزمون بدم دوباره باید شروع کنم به درس خوندن .

دوستم به من همیشه میگفت پرررو  منم میخوام پرررو باشم انقدر امتحان بدم تا بالاخره قبول بشم .

دیروز یه تابلوی نقاشی دیگه کشیدم اینجا نمیتونم عکس بذارم با گوشی نمیشه شاید تو وبلاگ پرشین بلاگم عکسشو بذارم . تو پرشین بلاگ یار قدیمیم راحت تر میشه عکس آپلود کرد.

حواسمون پیش هم

به نظرم این دنیا خودش بلده خوب حال همه مون رو بگیره به حد کافی برای هممون موارد حالگیری کنار گذاشته  که بهش دل نبندیم پس چه خوبه ما خودمون علت حال خوب هم باشیم . 

اصلا شاید مارو فرستاده مخصوص این کار ، برای عشق 

برای خوب کردن حال هم 

اینروزا همه اش این آهنگ گوش میدم حواسمون پیش هم

یه قسمتش میگه مرزی میان ما نیست 

اینجاش آدم رو به فکر فرو میبره هیچ مرزی میان ما آدمها نیست اینو دارم با تک تک سلولهام حس میکنم

به نظرم خودم باید بهتر باشم این تمام کاریست که برای بهتر شدن جهان می توان انجام داد



خود را لایق عشق بدانیم

چرا ما آدمها کسایی رو دوست داریم که به ما دائم تیکه میندازند و لهمون  میکنند یا اهمیتی برامون قائل نیستند؟  چرا کسانیکه به ما عشق می ورزند رو دوست نداریم!!!!؟؟؟؟

من فکر میکنم یه دلیلش این باشه که اول خودمون خودمون رو دوست نداریم و خودمون رو لایق دریافت محبت و عشق نمی دونیم.

سعی کنیم خودمون رو بیشتر دوست داشته باشیم.

حقیقت وجود ما این است که دوست داشتنی هستیم!

عشق و دوست داشتن چیزی فراتر از یک احساس یا عاطفه است. 

عشق سرشت واقعی ماست. عشق "دی_ان_ای" روحی ماست.

نغمه ی آهنگین قلب ماست. بصیرت روح ماست

چنانچه ما حسود باشیم، معلوم است که این احساس ما عشق نیست.

اگر ما در ترس و نگرانی به سر ببریم، روشن است که در حالت عشق نیستیم.

 وقتی کسی را زیر سلطه و نفوذ خود در می آوریم، این دیگر عشق نیست.

وقتی از عشق صحبت می کنیم  و دیگران را اذیت می کنیم، این هم عشق نیست.

پس وقتی دانستیم که چه چیز عشق نیست و این ها را کنار گذاشتیم، البته نه به صورت ظاهری و بلکه به صورت واقعی و در زندگی ما اثری از ترس و نفرت مشهود نبود، مشخص است که این دیگر عشق است.


با خودت تکرار کن:من خودم رادوست دارم وتاییدمی کنم.به فرایندزندگی اعتماددارم من ایمن هستم.خداوندا سپاسگزارم.

از قشنگیهای دنیا


بعضی آدمهارو راحت‌ میشه با پول خرید .  تعداد این جور آدمها زیاده. ولی بعضی آدمها رو با هیچ پولی نمیشه خرید اینا از درون  آدمهایی پر از زیبایی هستند. 

اگه یکی از این آدمها اطرافتون دارید قدرش رو بدونید چون واقعا کمیابند. اگر ندارید خودتون یکی از این آدمها باشید.

کسی که پیشنهاد پول میده از درون احساس فقر داره و این پیشنهاد پول  رو به چندین نفر دیگه هم میده. کسیکه با پول خریده میشه اون هم از درون آدم توخالی هست . کسیکه پیشنهاد پول میده یا کسیکه بدنش رو نمایش میده مثل هم هستند یعنی هر دو چیزی برای گفتن ندارند فقیرترین آدمهای دنیا هستند.

داشتم رانندگی میکردم دیدم یه پسر حدود بیست پنج ساله سوار یه ماشین شاسی بود هی سبقت میگرفت و یه چیزایی میگفت اول فکر کردم در ماشینم بازه چک کردم چیزی نبود دیدم هی میاد کنار ماشینم بعد با دستش علامت تلفن نشون میده بعد هم میگه حیف نیست شما سوار این پراید ارزون و نا امن هستید  واقعا این مدلیش رو ندیده بودم . خیلی بهم برخورد. ولی فهمیدم  پول وقار و شخصیت رو از آدمها می دزده.

ولی میدونید چیه از قشنگیهای دنیا  همه  آدم هاش در کنار هم هستند .

 خب دنیا به آدمهای سطحی و معمولی و خوب  و بد  و پلید همزمان نیاز داره . چون اگه همه دنیا پر از آدمهای خوب بود خوبی معنایی نداشت. خوب بودن در کنار بدی هست که معنا پیدا میکند. 

مثل تابلوی نقاشی میماند اگه همه جای تابلو نور و روشنایی باشه طرح بخصوصی نمی شه دید ولی اگه بعضی جاها تاریکی باشه سایه روشن داشته باشیم اونوقت طرح تابلو نقاشی نمایان میشه.