تلاش ۱
امروز بچه رو بردم مهد کودک بعد رفتم تمام عکاسیهای محل سر بزنم. برف هم هر لحظه شدیدتر میشد ولی من ادامه دادم. هر آتلیه عکاسی میدیدم پارک میکردم میرفتم میپرسیدم پرسنل نمیخوان یا حتی کارآموز.
یه برآورد کردم دیدم به فتوشاپ عکاسی هم نیاز دارند. قبلا فتوشاپ کارکردم باید دوباره دوره کنم که یادم بیاد.
روزنامه همشهری هم خریدم دیدم اونجا هم نوشته عکاس با تسلط به فتوشاپ . باید یه مدت روزها که تنهام فتوشاپ کارکنم دنبال کار هم بگردم من مطمئنم موفق میشم.
همیشه فکر میکردم یک نفر هست که دائم نگرانم هست از دور منو نگاه میکنه تا از من مراقبت کنه .بعضی وقتا بی راهه رفتم و فکر میکردم از دوستانم یا آشنایانم یا اقوامم هست ولی بعدا فهمیدم اون تو هستی خدای عزیزم.
خدای مهربانم اگر نبود گرمای دستهای تو در این سرمای بی کسی چگونه سر میکردم.
ای معشوق ازلی ، آنچنان غریق دریای غربتم مکن که به سمت هر خاشاک عاطفه ای دست نیاز دراز کنم.
پناه برتو میبرم از تنهایی و غربت و بی کسی.
مرا آنچنان نگران خودت کن که هیچ جاذبه و دغدغه ای نگاهم را از تو نگیرد.
ای تنها تکیه گاه از چشیدن نامردی گریزی نیست به شرط آنکه حسابش نزد تو محفوظ بماند و چه کسی خوش حساب تر از تو.
دیشب انقدر. من حرص خوردم . یه خانومی جدیدا وارد کلاس عکاسیمون شده دوجلسه هست اینقدر سوال میپرسه که ما هیچی نتونستیم جلو بریم. قبلا عکاسی رو میگه تو دوره های بلند مدت یاد گرفته ولی دست به دوربینش نزده. حتی سلف تایمر هم که بچه شش ساله بلده ایشون بلد نیست.
من گفتم تو تابحال یه عکس معمولی هم با دوربینت نگرفتی.
این خانوم روحیه دلال مابانه داره و احساس زرنگی . از اون آدماست که وقت دیگران براش مهم نیست و خودخواهه . از خصوصیات زشت مردم ایران. با این خصوصیات میتونه تو بازار ایران کسب و کار عکاسی راه بندازه ولی بعد یه مدت همه میفهمن هیچی بلد نیست فقط از خودش تعریف میکنه. ایشون کلاس دلالی رفته عکاسی نرفته یه جزوه عکاسی از نت گرفته خونده داره با لغتهای نامفهوم اون جزوه همه رو گول میزنه که من عکاسی خوندم اسم تکنیک پنینگ میاره ولی سوتی میده میفهمیم اصلا نمی دونه این تکنیک چیه.
میخوام به استاد بگم اگه وضع اینجوریه من نیام چون فقط سوالای مذخرفه خانومه درباره دوربین نیکون رو باید بشنویم ماهم میخواییم دوربین کنون بخریم. بعد هم من برای این دوساعت که اینجام سه خانواده رو درگیر کردم که بچه های منو بگیرند . این دوساعت برام خیلی با ارزشه.
بعد اومدم خونه هول هولکی شام خوردیم بچه هارو بردیم خونه مامانم گوشیم رو از آبجیم تحویل گرفتم ولی هنوز سیم کارت داخلش نذاشتم چون سیمکارتم میکرو هست باید نانو بشه . امروز میرم درستش میکنم.
داشتیم برمیگشتیم دیدم پسرم دوباره تبش رفت بالا داروهاشم خورده بود این بیماری ویروسی اینجوریه دائم تبش پایین و بالا میره .
میخواستیم برش گردونیم خونه گریه کرد گفت نمیام منم به مامانم گفتم چیزی شد خبر بده ما فردا میایم دنبالشون .
سفرمون هم کنسل کردیم بخاطر مریض شدن بچه ها حتما خیریتی هست .
خودمم سعی کردم از پسرم سرماخوردگی رو بگیرم تا بفهمم مشکلش چیه الان هم گلوم میسوزه هم دل پیچه شدید دارم . یه لیوان آویشن دم کردم خوردم دل و روده ام آروم گرفت یکذره الان بهترم . باید برای پسرم هم درست کنم .
زنِ توانمند در مقابل سختی ها جا نمیزند ، بلکه مقاومت خود را بالاتر میبرد ، زنِ توانمند وقتی دنیا به کامش پیش نمیرود ، وقتی انتظاراتش بر آورده نمیشود ، وقتی با مسایل پیش بینی نشده روبرو میشود ، تمام نمیشود ، بیشتر میشود ، بزرگتر میشود ، قَدَر تر میشود .
یادم میاید که خانمِ خیلی خوش برخورد و حرفه ای آرایشگر برایم از داستانِ خودش گفت که چطور وقتی شخصی در موقعیت بالاتری در آن آرایشگاه با ایشان با تحقیر برخورد کرده بود ، پس از چند روز ناراحتی و در خود بودن ، تصمیم گرفت شروع به یادگیری حرفه ای آرایشگری بکند و با مدیرش مطرح کرد و امروز موقعیت بالاتری برای خود ساخته و به من میگفت که " بعضی موقع ها آدم های بد ، سبب خیر میشوند برای آدمِ نیک . "
که خوانده بودم " آدم های بد مانند کود هستند برای گیاه , شاید بعضی آدمها کود هستند ، بعضی گیاه.
به خودت نگاه کن و بگو :
من نه آنَم که زبونی کِشَم از چرخِ فلک
چرخ بَر هم زَنَم ار غیر مرادم گردد
شاید این خانم در ظاهر قضیه بد هست ولی برای رشد من وارد زندگیم شده اومده به من بگه لیلا بلند شو بزن بیرون از خونه خودتو کشف کن نباید بشینی ته خونه انتظار عشق را بکشی.
اینکه رفتن آدمها شما را تضعیف می کند دروغ محض و پرحاشیه ایست نه تنها شما را ضعیف نمیکند بلکه قوی تر. هم می کند. به شما می فهماند هیچ چیز حکم ابد ندارد و تا همیشه برای شما نخواهد ماند. و مهم تر اینکه به شما می آموزد چطور گلیم خود را از آب بیرون بکشید آن هم به تنهایی.
یادتان میدهد که تنهایی ترس ندارد.
بلکه گاهی باهم بودن بیشتر ترس را مثل خوره به جانتان می اندازد.
تجربه ای می شود برای اینکه دیگر وابسته نشوید و دل به جمله های شیرینی که بعد از مدتی تبدیل به تلخی محض میشوند ندهید.
اینکه آدمها بروند و شمارا ترک کنند از شما در برابر تمام نیش و کنایه ها معلمی با تجربه می سازد.
رفتن ها آدم را می سازد قوی می کند.
پس به آدمهایی که در زندگیتان قصد رفتن دارند بفهمانید آماده ی قوی شدن هستید.
من این دوشنبه هایی که همسرم کنار اون خانومه هست را به عنوان روزهایی برای قوی شدن در نظر میگیرم. امروز احتمالا باهم میرن اون کافه ای که دیروز داشت حرفشو میزد میگفت تازه دیده یروز میخواد منو ببره. شایدم همون حرفایی رو بزنه که به منم میگه. یعنی تا کی میخواد ادامه پیدا کنه شاید تا زمانیکه من قوی بشم و دیگه به کسی وابسته نشوم.
دیروز ظهر سردرد شدید داشتم تو خونه مامان بابام رفتم تو تختخواب قدیمیم دراز کشیدم . انگار زمان برام متوقف شده بود اصلا یادم رفت مادر دوتا بچه هستم یه عالمه مشکل دارم . باید برم خونه شام درست کنم. همسرم میاد با اینکه میدونم دلش پیش یکی دیگه هست باید انگار بزور خودمو تو دلش جا کنم، باید به فکر کلاس بچه ها باشم ، بچه رو ببرم دکتر و هزار درد دیگه.
ده دقیقه خوابم برد عمیق ترین خواب زندگیم رو تجربه کردم. سردردم هم خوب شد.
این تختخواب حاضر و آماده که تو خونه همه مامان باباها هست خود بهشته.
الان میفهمم چرا میگن به مشکلات بخندید چون اون لحظه که به طرف خدایت رو میکنی هم به همین شکل زمان برایت متوقف میشوند و برای چند لحظه تمام مشکلات زندگیت محو میشوند انگار از اول مشکلی نبوده و نخواهد بود.
لحظه هامون پر از حضور خدا