نباید نگران از دست دادن آدمها باشم من کسی را تو زندگیم پیدا کردم که همیشه با منه . اون هم خدایم هست.
مهم نیست اگه تنها موندم و دارم سختی میکشم باید این مراحل بگذرونم تا رشد کنم.
شاید تا آخر همینطور تنها بمونم شایدهم آدمی که از لحاظ روحی با من شبیه باشه رو هنوز تو زندگیم ملاقات نکردم.
بهرحال غصه خوردن نداره شاید همسرم با اون خانوم خوشبخت تره . الان خیلی حسادت میکنم ، غصه میخورم و دلم برای خودم میسوزه ولی میخوام به زمان زمان بدم . میخوام بهش فکر نکنم. شایدم اصلا این خانوم بره زندگی ماهم نابود نشه و تا وقتی پیر شدیم در کنارهم بمونیم. چرا غصه آینده رو بخورم.
من الان باید تمام فکرم را روی عکاسی بذارم میخوام خوب یاد بگیرم در آینده آتلیه خودم را داشته باشم. نمی دونم شاید هم برم فعلا جای دیگری کار کنم یه شغل ساده تر مثل پشت میز نشستن و آخر ماه حقوق گرفتن رو انتخاب کنم ولی آتلیه ام رو حتما ره میندازم چون خیلی علاقه دارم. الانم به بچه هام میرسم و سعی میکنم همسر خوبی باشم خدایم میخواهد در حال حاضر این روزهارا تجربه کنم سخته ولی داره میگذره. حال پسری هم داره خوب میشه کم کم. وقتی گریه میکنم آروم میشینه سرش رو میذاره رو پام انگار میگه مامانی غصه نخور .
خوبیش اینه که همسرم کاملا تنهام نذاشته برام چیزایی که دوست دارم میخره میاد نوازشم میکنه کمتر از قبل دعوام میکنه اینا یخورده روحیه میده به من.
این متن رو پروفایل یکی از دوستام خوندم خیلی آرامش بخشه:
آرامش از آن توست
هیچکس نمی تونه مثل تو باشه
خاطراتتو نمیگم بریز دور
ولی دیگه قاب نکن بزن به دیوار دلت
تو جاده ی زندگیت نگاهت که به عقب باشه
زمین میخوری درد میکشی عقب میفتی زخم برمیداری
نه زیادی از بی مهری کسی دلسرد شو
نه بیش از حد به محبت کسی دلگرم
واسه چیزایی که ازت گرفته شده انقدر ناراحت نباش
تو از کجا میدونی شاید یه روزی یه جایی یه ساعتی آرزوی نداشتنش را میکردی
تو آینده لبخند بزن خوشحال باش آرامش از آن توست.
یه جایی دیدم نوشته بود همایشی در ترسیم مقام والای مادر اسم همایش هم نوشته بود همایش تکرار بی انتهای اتیسم .
چقدر این جمله ها غم انگیزه ”مادران فرشته های اتیسم، تکرار بی انتهای اتیسم و …
نمی تونید کمکمون کنید حداقل با این جمله ها عذابمون ندید اتفاقا بچه های ما خاص تر و دوست داشتنی تر از بقیه بچه هان من ترجیح میدم از این زاویه نگاه کنم.
تنها نگرانی ما اینه که آموزش و پرورش بچه های مارو تو مدارس عادی ثبت نام نکنه که اونم الان که نگاه میکنم مگه آموزش و پرورش چه گلی به سر بقیه زده .
من خودم تمام عمر بجای تفریح و شادی درس خوندم الانم یه فوق لیسانس بیکارم.
ته ته هنر آموزش و پروش اینه که یه بچه ده ساله غمگین بیاره تو تلوزیون نمایش بده پسر ده ساله با کلمات قلمبه سلمبه بگه حمل بر خود ستایی نباشه و … آخرشم بفهمیم ولوو به هیچ پسر ده ساله ای شغل نداده همش دروغ بوده
. یا اینکه دختر بیست ساله ای تربیت میکنه که تو بهترین دانشگاه ایران درس بخونه ولی چاره ای نداشته باشه جز اینکه به یه مرد متاهل چهل و خورده ای ساله سر شب اس ام اس بده ” دلم برات تنگ شده”.
اینا همه نشونه های عدم تربیت یعنی آموزش پرورش وظیفه اش را غلط انجام داده هست و به ما یاد نداده چگونه خودمان خوشحال باشیم .
دخترم درسش تو مدرسه خوبه ولی بهش میگم سعی کن اینقدر خوش باشی که آخرش مثل اون دخترها نشی. دنبال یه مرد متاهل همسن پدرت نیفتی . بتونی خوشبختی رو درون خودت پیدا کنی.
پسرم هم هر راهی را برای زندگیش انتخاب کنه تا آخر از او حمایت میکنم . چون به حیوانات علاقه زیادی داره باهاشون حرف میزنه شاید اصلا بخواد زندگیشو صرف حمایت از حیوانات کنه.
بازهم بی خوابی شبانه . نمی دونم چرا خوابم نمیبره.
امروز تو باشگاه مربیمون میگفت میخوام یه سفر دور همی ببرمتون ولی اون خانومهایی که شوهری هستن رو نمی بریم. چون اونا فقط چسببدن به شوهرشون. بعد هم گفت من اینقدر اینجوری میگم تو کلاسهام بچه ها میترسن منو عروسیشون دعوت کنن یا با ترس و لرز میگن ما داریم بچه دار میشیم.
گفتم منم همینجوریم هر کیو ببینم داره بچه دار میشه از زندگی نا امیدش میکنم. کلا هرکی منو دیده رفته خدارو صدهزار مرتبه شکر کرده که تو وضعیت من نیست.
بازهم شکر میتونست وضعیت بدتر از این هم باشه.
الان که فکر میکنم میبینم این سختیهام بخاطر وابستگیم بود من اینقدر وابسته بودم و ترس از دست دادن داشتم که به این روز دچار شدم.
مربیمون بعدش از یکی از شاگرداش گفت که الان افسردگی گرفته دیگه کلاساشم نمیاد چون شوهرش داره بهش خیانت میکنه اینم تا مرز مرگ و دیوانگی رفته.
به نظرم مربیمون حرفاش درسته باید یادبگیریم خودمون خوش باشیم به دیگری نباید وابسته باشیم . دیگری ممکنه هر لحظه بره. اگه کسی دوستمون نداره ما نباید افسرده بشیم و از خود نا امید.
متن زیر بسیار زیباست:
قایق وجودتان را خالی کنید. هر آنچه در قایق پیدا کردید به بیرون پرتاب کنید. هیچ چیز نباید باقی بماند. حتی خودتان هم باقی نمانید.
هستی تان فقط در خالی بودن می آید.
بدبختی هایتان، خشمتان، نفستان، حسادت، توقعات و آرزوهایتان،طمع، رنج،لذت و درد هایتان. همه را بیرون بریزید. بدون هیچ انتخابی از خود خالی شوید.
و لحظه ای که کاملا از خود خالی شوید، خواهید دید که خدا بر شما نازل میشود. خدا به دست می آید.
مراقبه چیزی نیست جز تخلیه قایقتان از تمام چیزهایی که در زندگی جمع کرده اید. تبدیل شدن به هیچکس.
صبح رفتیم دکتر اولین بار بود که همسرم هم با من اومد داخل مطب دکتر . همسرم راجع به من با دکتر صحبت کرد دکترم گفت باید حتما هردو پیش مشاور برید نسخه نوشت که به مشاور مراجعه شود. بعد هم گفت دوباره باید از گلوت نمونه برداری بشه که خیلی میترسم . بعد هم گفت دوکیلو وزن کم کردم پرسید چیکار کردم گفتم شام دیگه سالاد میخورم باشگاه هم میرم. گفت ناهار و صبحانه ات هم کم کن و غذای کم چربی بخور.
نمیدونم شایدم دوکیلو رو امروز صبح کم کردم هنوزم تو شوکم یه وبلاگ قدیمی داشتم دوباره اون وبسایت همه وبلاگهارو منهدم کرد نمی دونم چی بگم .
بعد از مطب همسرم گفت بریم یه چیزی بخوریم ولی گفتم دیگه نمیرسم برم دنبال بچه ها . رفتم مهد کودک قبلش برای بچه ها یه هدیه خریدم جعبه اسباب بازی برای همسرم هم یه بطری مخصوص چایی خریدم خیلی با نمکه . من هدیه خریدن رو خیلی دوست دارم و البته هدیه گرفتن رو.
امشب داشتیم صحبت میکردیم من از دپرس بودنم میگفتم بعد بهش گفتم توروخدا حالم رو خوب کن . گفت شما به من احترام بذار هرچی گفتم بگو چشم منم میخوام بفرستمت چین دوره آموزشی سه هفته ای. برای رشته ما پذیرش دارند.
این جور دوره هارو هر سال خودش میرفت ولی الان میگه من برم.
خیلی ذوق کردم ولی بعدش گفتم بچه ها چی ؟ گفت اگه تابستون باشه میری گفتم اره خیلی هم عالی میشه.
تازه شاید بشه دخترم هم ببرم چون اون بدون من خیلی گریه میکنه. خوبی این دوره ها اینه که فقط پول بلیط میدی جای خواب و خوراک با دولت چین هست تازه یه مبلغی هم روزانه بهت میدن البته دقیقا نمیدونم چقدره . ولی زیاد خرجی نداری .
بعدش گفتم زبان انگلیسی خیلی وقته تکرار نکردم یادم رفته آخرین بار نه سال پیش زبانم رو تا اینترمدیت خوندم گفت خودم بهت یاد میدم من که دارم به بقیه مجانی یاد میدم به زن خودم یاد ندم. منم گفتم هر جوری که دوست داری برات جبران میکنم.
یعنی واقعا میشه من برم چین؟ بعضی وقتا بد اخلاقه بی محلی میکنه ، منو نادیده میگیره، جرات ندارم بیشتر حرفامو بهش بزنم ولی بعضی وقتام اینجوری بامن مهربونه.
منم کاری نمیکنم پشیمون بشه.
این نوشته اندرو میتیوس رو امشب خوندم خیلی زیباست تقدیم به دوستان خوشبختی در مسیر زندگیه نه مقصد:
هر کسی که قدم به زندگی شما میگذارد، یک معلم است.
حتی اگر شما را عصبی کند باز هم درسی به شما آموخته است زیرا محدودیتهای شما را نشانتان داده است.
پس آگاهانه و با آرامش با اطرافیان رفتار کنید و از تنش و درگیرى و بحث بپرهیزید.
هرگز فکر نکنید که اگر فلان مرحله زندگی بگذرد، همهچیز درست میشود...
از همه چالشها لذت ببرید؛
هنر زندگی، دوست داشتن مسیر زندگی است...
#خوشبختی در مسیر است، نه در مقصد!