میگن خدا از طریق ما داره زندگی تو این دنیا رو که ساخته خودش هست تجربه میکنه.
از طریق وجود من زندگی یه مادر رو تجربه میکنه. از طریق تو زندگی یک پدر رو تجربه میکنه و … پس فرقی نداره مخاطب ما در نهایت خداست. به هر طرف رو کنیم اوست.
فرق ما به حیوانات این نیست که ما شاغلیم و اونا شاغل نیستن به لشکر مورچه نگاه کنید چقدر سخت تلاش میکنند. فرق ما با حیوانات این نیست که اونا بچه هاشون رو تعلیم و تربیت نمی کنند به یه گربه با بچه هاش نگاه کنید چطور زندگی کردن و شکار و دفاع از خود رو به فرزندش یاد میده. فرق ما با حیوانات در ساختن اشیا نیست به موریانه ها ، عنکبوتها ،زنبور ها و مورچه هانگاه کنید چطور برای خودشون لانه های بسیار پیچیده میسازند.
به قول یک نفر از خودتان انسان به جا نگذارید تولید مثل را هر حیوانی بلد هست از خودتان انسانیت بجا بگذارید.
تنها فرق ما با حیوانات همین هست ما میتونیم از خودمان عشق و انسانیت بجا بگذاریم. برای کسی که نفعی برایمان ندارد فدا کاری کنیم. لبخند روی لبهای دیگران بنشانیم و از زندگی لذت ببریم.
بقیه موارد رو خدا از طریق حیوانات هم میتواند روی زمین تجربه کند هدفش از آفرینش ما این بوده که عشق را تجربه کند .
خدای خوبم این دنیا به من فرصتی داد که همسر بودن و مادر بودن را تجربه کنم. مادر یعنی زنی که خانواده اش را به خودش ترجیح میدهد. زنی که بزرگترین خواسته اش آمدن لبخند روی لب های خانواده اش است.
مادر زنیست که به خودش میرسد، موهایش را رنگ میکند، با بچه هایش بازی میکند ، با عشق آشپزی میکند ، مثل یک راننده سرویس بچه ها را به کلاس و مدرسه میبرد، مثل یک معلم به بچه هایش درس زندگی میدهد، مثل یک پزشک بیماریهای همه افراد خانواده را درمان میکند، مثل یک پرستار شب تا صبح بالای سر کودک بیمارش بیدار مینشیند، مثل یک کافه دار هر صبح صبحانه های هیجان انگیز درست میکند، مثل یک خیاط به تیپ و لباس و سر و وضع اعضای خانواده اش میرسد، مثل یک آرایشگر موهای دخترش را به انواع مدلها می بافد، مثل یک راهنمای تور گردی سفرهای خانوادگی را تنظیم میکند و … هیچوقت انتظار عشق و دوست داشته شدن از کسی ندارد و تو حتی ز نگاهش هیچوقت نمیفهمی که این زن دلش شکسته است.
روز مادر مبارک
همین حالا بروید سراغ کشوی داروها، هر چه قرص و کپسول میبینید بردارید بریزید کف دستتان و با یک لیوان آب بدهید بالا... یا یک جای خیلی بلند پیدا کنید و آب دهانتان را قورت بدهید و بپرید پایین و وسط راه هر چه خواستید جیغ بزنید... محکمِ محکم... بگذارید چهار نفر شما را ببینند که کوبیده میشوید به زمین....
اصلا زنگ بزنید به معشوقتان و بابت دعوای روزهای قبل، بهش بگویید ازش متنفرید... بگویید که از سر ناچاری با او بودهاید...
به محل کارتان خبر بدهید که دیگر نمیآیید... بخوابید توی خانه و به مرده و زنده رییستان، شرکتتان، آیندهتان، صاحبخانهتان و دهان باز و همیشه گرسنه خانوادهتان فحش بدهید...
اگر نویسندهاید قلمها را بشکنید... اگر نقاشید بوم را پاره کنید... اگر بازیگرید وسط نمایش قهر کنید و بروید... نانواها نان سوخته بپزند... کارگرها جنس معیوب تولید کنند... کارمندها پرونده ارباب رجوع را بریزند لای آشغالها... برای پول زحمت نکشید، عرق نریزید، تلاش نکنید... مواد بخرید و توی پارک بفروشید به بچههای چهارده ساله... به درک که آیندهشان چه میشود... مگر قرار است همه دنیا را شما نجات بدهید؟
دیدید؟
بازنده بودن آسانترین کار دنیاست...
هر لحظه اراده کنید میتوانید بیکیفیت ترین آدمی شوید که از خودتان سراغ دارید... کافیست بگویید من دیگر نمیخواهم قهرمان زندگی خودم باشم... فاتحه... سنگ قبرتان را هم سفارش بدهید و بالایش با خط نستعلیق بنویسید «خَسَر الدنیا و الاخره.» و پایینترش «آرامگاه بیچارهای مفلوک و وا داده ای کم تلاش.»
اما حالا؛ تا فرصتش هست، قهرمان باشید... درخشانترین نسخه از خودتان... شجاعترین، خواستنیترین، پرتلاشترین... یوسف باشید در دام زلیخا، ابراهیم باشید در میان آتش، یونس باشید در دهان نهنگ... اما سالم بیرون بیایید... قهرمان... پیامبر...
مفت دل نکنید از هم... رابطهها را ترمیم کنید... از سختی ها پل بسازید، از بیراههها مسیر و از نشدنها امید... به خودتان، تلاشتان و خدایتان اعتماد کنید....
یادتان هم نرود که قهرمان بودن و ماندن سخت است... بدون شک آدمها به این قطار در حال حرکت سنگ میزنند... اما مگر نیش مگس، اسب راهوار را از حرکت باز میدارد؟
بهترین کیفیت ممکن از آفرینش باشید رفقا...
بَرَنده و بُرَنده...
همان که خدا موقع خلقت، به خودش گفت «به به... احسن الخالقین... کیف کردم که تو را آفریدم»
از فیس بوک
امروز دیدم چراغ بنزین روشن شده گفتم حالا شب آقایی میبره بنزین میزنه ولی دیدم چشمک زن شده گفتن نکنه ته کشیده باشه خلاصه دل و زدم به دریا و رفتم پمپ بنزین کاشانی دیدم خلوته خداروشکر. به اون آقاهه تو پمپ بنزین گفتم برام بنزین بزنه . بعد هم برگشتم خونه این موفقیت بزرگ رو به خودم تبریک گفتم برای خودم نسکافه درست کردم یکم سرحال بشم. البته دیدم چندتا خانوم خودشون بلند شدن بنزین بزنند احتمالا منم چند بار دیگه برم جرات پیدا میکنم.
چند روز پیش هم دیدم قسمت آب پاش ماشین آب نداره رفتم کاپوت باز کردم با سختی و پرش کردم. اونم کار خیلی سختی بود اون موفقیتم به خودم تبریک میگم.
امروز نوبت دکتر پوست دارم ساعت ده و نیم بعد هم باید برسونم خودم رو برم دنبال بچه ها. با دکتر پوستم خیلی کار دارم یکی چند تا جای جوش روی صورتمیکی دیگه بوتاکس وسط ابروهام یکی دیگه بپرسم لیزر کل بدن چقدر میشه دیگه اینقدر هر ماه نخوام برم اپیلاسیون .
ساعت چهار دخترم هم باید ببرم تولد دوستش بعد همسری گفت چون تا نزدیک خونه خاله اش باید برم ، خواهش کرد برم به خاله اش سر بزنم بذارم پسرمون با گربه هاشون بازی کنه. گفتم چشم هر چی تو بخوای .
دیشب کلی با خدایم راز و نیاز کردم من تصمیمم رو گرفتم با همه مهربون باشم به نظرم هیچ مقابله ای بهتر از مهربونی عمل نمیکنه. به خدایم اعتماد میکنم میدونم خدایم قادر هست من را در دستان خودش دارد من را به جایی که باید باشم میبرد. کسیکه در حقم بدی کرده را میبخشم بجای اینکه دلم را با کینه پر کنم فضا را خالی نگه میدارم تا خدا با چیزهای خوب پر کند.
خدا همیشه میگه چیزی که اسم شما رویش باشد مطمئن باش به هیچکس دیگری نخواهد رسید . اگر چیزی را از تو بگیرند راهی بهتر پیش پایت قرار خواهم داد. پس نباید با نگرانی و اضطراب و حسادت زندگی کنم. خداوند همه چیز را تحت کنترل دارد.
خیلی از ما مردم هستیم که از کسی که هستیم خوشمان نمی آید. ما بر اشتباهات و ضعف هایمان تمرکز می کنیم و از خود انتقاد می کنیم. آنوقت تعجب می کنیم که چرا خوشحال نیستیم زیرا ما درگیر یک جنگ درونی هستیم.
باید دست از فوکوس روی اشتباهاتمان برداریم. زیرا نکته اینجاست که ما یک محصول نهایی نیستیم، خداوند هنوز دارد روی ما کار میکند. خداوند سفالگر است و ما سفال . اوکسی است که ما را می سازد و به ما مدل می دهد.
تنها فردی که ما هیچوقت نمی توانیم از او دور شویم خودمان هستیم. ما از همسایه، از رِئیس ، از اقواممان می توانیم دور شویم ولی از خودمان نه. ما با خودمان صبح از خواب بیدار می شویم سر کار می رویم به مسافرت می رویم. اگر از خودمان خوشمان نیاید احساس بدبختی خواهیم کرد. اگر به عقب نگاه کنیم می بینیم که چقدر راه زیادی تا به الان آمده ایم.
شاید ما بعضی ها را ببینیم که از ما خیلی جلوتر هستند انگار همه چیز را با هم دارند. آنها خوشحالند و از زندگیشان لذت می برند ولی آنها روی چرخ سفالگری هستند. دلیل اینکه آنها ناراحت هستند این است که آنها از خودشان ناامید نیستند. آنها این اصل را یاد گرفته اند از جایی که هستند لذت ببرند در حالیکه خداوند در فرایند تغییر دادن ماست.
دقیقا همان جایی که هستیم باید حس خوبی نسبت به خودمان داشته باشیم. چون به محض اینکه بر یک ضعف غلبه کنیم و آن را از لیستمان خط بزنیم، خداوند چیز دیگری را به ما نشان می دهد که نیاز داریم آن را بهبود بخشیم این چرخه هرگز تمام نمی شود.
ما نمی توانیم خود را تغییر دهیم خداوند باید این فضل را به ما بدهد که تغییر کنیم. این وظیفه یک فرد بالغ است که آن کسی را که هست بپذیرد. باید با فروتنی خود را دوست داشته باشیم و از کسی که هستیم خوشحال باشیم.
متکبر نیستم اما قدر خوبی هایی که خداوند به من داده را می دانم. من می دانم نور چشمش هستم، من میدانم شاهکار خلقت هستم من می دانم که دارایی با ارزش برای خدا هستم با دقت و زیبا ساخته شده ام. کاستی هایی هم دارم اما روی چرخ سفالگری هستم و در فرآیند بهبود هستم. خداوند جدول زمانبندی خودش را دارد. می دانم که خداون من را به جایگاهی که باید باشم می رساند.
بانو جان،
مهم ترین لوازم آرایشت؛
اعتماد به نفس توست...
مهم نیست ظاهر یک زن
چه شکلی است...!
وچگونه به نظر مى رسد،
زمانی که او واقعا اعتماد به نفس کامل دارد،
زمانیکه عاشق زندگی است،
زیباست...
بانو جان،
خودت را برای خودت خرج کن ...
هر از گاهی برای خودت شاخه گلی بخر لباسی که دوست داری بپوش با خودت قرارشام بگذار ؛
برای خودت وقت بگذار ؛
خلاصه بگویم خودت را خرج خودت کن .
زیرا زمانی میرسد که خودت میمانی و بازوانی که خودش را بغل میکند ...
آنوقت شرمنده دلت نمیشوی ؛
که چرا خودت را خرج آدم اشتباهی کردی .
برای خودت بمان .
هیچکس به اندازه تو برای خودت ماندنی نیست ...
بانو جان ،
در زندگی
غصه از دست دادنِ
هیچ چیز را نخور
طبیعت قانونی دارد که
وقتی چیزی را از شما میگیرد
حتما از قبل جایگزینی برای آن دارد