زندگی من
زندگی من

زندگی من

بومرنگ

هر حرفی رو که تو دنیا به کسی میزنی مثل بومرنگ برمیگرده به خودت . وقتی کسی رو قضاوت کنی زندگیت شبیه همون آدم میشه.

یادمه هشت سال پیش ینفر را قضاوت کردم بهش گفتم حق نداشتی پسرت را تنها بذاری چون کم شنوا بود و با گفتار درمانی خوب شد و به مدرسه عادی رفت ولی با اینکه مشکلات حل شده بود. وقتی پسرش کلاس دوم تمام کرد  . این مادر تمام وسایلش جمع کرد و همسرو پسرش را ترک کرد . 

من که باهاش صحبت کردم که برگرد پسرت گناهی نداره حتی باهاش قهر کردم یه مدت کامل قهر بودم اونم گفت ایشالله این اتفاق برای خودتم بیوفته.

یادمه اون موقع ها همسرم از اون دفاع میکرد و میگفت کارخوبی کرده .

ولی الان میبینم که انگار اون اتفاق برای منم افتاده . ما هم باید بچه مون رو کاردرمانی و گفتاردرمانی ببریم . منم مثل اون خسته شدم از این زندگی.

الان دارم تمام تلاشم را میکنم صبحها مهد کودک بعداز ظهرای زوج کاردرمانی حسی  ذهنی و گفتاردرمانی شبها هم خودم با پسرم کار میکنم.

یکی از دوستام هم دیروز پیام داد گفت لیلا یه سوال ازت دارم آیا ایمانت را به عرفان کیهانی از دست دادی ؟

گفتم نه ولی دیگه فهمیدم برای یسری مسائل نه نماز و دعا نتیجه میده نه حلقه های عرفان حلقه. برای هرمسئله ای نباید استفاده کرد. 

مراقبه و دعا فقط شاهد بودن را به ما یاد میده اینکه هر اتفاقی افتاد بپذیریم و به خودمون نگیریم. 

و اینکه بعضی مسائل فقط با تلاش زمینی حل میشن.

گفت درسته ولی خدا یسری تسهیلاتم برامون فرستاده میتونیم ازشون استفاده بکنیم یا نکنیم.

شب که میخواستم بخوابم دوباره مراقبه را شروع کردم .

اعصاب فولادین

امروز رفتیم مهد کودک چند روزه یک ساعت هم بیشتر میمونه. مدیر گفت ما ارزیابیهایی که این چند روز انجام دادیم  متوجه شدیم تمرکز. فرزندت پایین تر. از همسالان خودش هست پیشنهاد کردن علاوه برگفتاردرمانی بازی درمانی هم ببرمش. 

میخوام این ماه مهد کودک بره باید سختیهارو تحمل کنم. 

بازی درمانی هم  میبرمش اون کلاسهای گفتارو کاردرمانیش هم ادامه میدم تا ماه بعد ببینم چی میشه. 

شاید ماه دیگه فقط  مهد و بازی درمانی ببرم.  

خدایا به من و همه خانواده هایی مثل ما کمک کن . هیچکس نمیتونه کمکی به ما کنه. اعصاب فولادین نیازمندیم. 


مراقبه

یجا خوندم نوشته بود

 در هر فرصتی سفر بروید ،  دنیا بزرگتر از آن است که بخواهید همیشه گوشه دنج خود بمانید.

کارهایی که علاقه دارید انجام دهید چون علاقه هایتان بجز شما برای هیچکس مهم نیست، 

بخودتان برسید چون هیچ کسی دیگر اینکار را برایتان نمی کند، 

انسانهایی را که به شما ضربه میزنند را از زندگیتان حذف کنید و فراموش نکنید همیشه انتخابهای بهتری هم هست.

هیچ وقت به کمتر از آنچه حقتان است قانع نشوید شما بهتر از آن هستید که فکر می کنید.

همیشه به دوستان واقعی تان نزدیک شوید و از دوستان قلابی فاصله بگیرید.

بخاطر داشته باشید تنها بودن بهتر از بودن با آدم اشتباهی است.

زندگی سفری است پر از تجربه و شادی پس به رفتن ادامه دهید.

بعد یجا دیگه نوشته بود :

سفر درونی زمانی آغاز میشود که انسان به وضوح میفهمد که هیچ چیز بیرونی موجب خرسندی و رضایت خاطر حقیقی او نمیشود.

حالا کدوم بنظر درسته ؟

بنظر من باید اول همه موارد بالایی را تجربه کنیم بعد با مراقبه به تجربه جمله پایینی برسیم.

همینطور الکی بری مراقبه کنی هیچی نصیبت نمیشه. ولی تجربه نکاتی که در بالا ذکر شده مفیده. مثلا بعد از اینکه آدم های اشتباهی زندگیت را ترک کردی میفهمی هر جا بروی یک آدم اشتباهی خواهی دید پس ترک کردن مشکلی را حل نمیکند.

مراقبه راهی پر خطر هست هرکسی در آن دوام نمی آورد آنقدرمشکلات برسر راهت قرار میدهند که ترک مراقبه را ترجیح میدهی . منم همینطوری شدم .