زندگی من
زندگی من

زندگی من

مهر ناز

مهرناز  زندگیش از طرف‌ دیگران مورد تهدید قرار میگرفت دائما کسانی اورا تحت نظر داشتند تا زندگیش را نابود کنند.

ولی او با دشمنش نجنگید  زانوی غم بغل نگرفت  ناله نکرد او تصمیم خودش رو  گرفت و ارزش وجودش در این دنیا را پیدا کرد. با قرض گرفتن پول از یکی  از اقوامش دوره آرایشگری رو گذروند و از یه اتاق تو خونه خودش تصمیم به کار کردن  گرفت. 

این اتاق کم کم بزرگ و بزرگ تر شد تا تبدیل شد به یکی از بزرگترین سالن های آرایشگاه.  اینقدر گرم کارش بود که دیگه احساس بی ارزشی نمیکرد .

برای پسرهاش مغازه خرید ، دست مردم ناتوان را گرفت . هنوزم همه دوسش دارند با اینکه میانسال شده و کار را به شاگرداش سپرده هنوزم همه آرایشگاه اورا دوست دارند. 


همه ما خانومها یه آدم قدرتمند درونمون داریم که میتونه نجات بخش ما باشه. اون آدم قدرتمند درونمون رو اگه پیدا کنیم دیگه نیازمند این نیستیم حتما کسی دستمان را بگیرد تا موفق باشیم.


نظرات 1 + ارسال نظر
همسرت سه‌شنبه 8 خرداد 1397 ساعت 16:44

به به چه مهرناز خوبی
البته ایننکه بعد از سالها بالاخره راهشو پیدا کرد جای تبریک دارد فقط مهرناز نباید فراموش کند که امتحان استخدامی هم دارد و نباید انرا از دست بدهد و گرنه دوباره باید بیاید مطلب پست کند و شوهرش را مقصر بدبختی هایش قلمداد کند و در فضای مجازی اینقدر اذیتش کند که زمین و زمان شوهرش را شمر ذی الجوشن بدانند و شوهرش هم بهش بربخورد و تصمیم بگیرد که برود تا مهرناز خانم با تنهاییش جشن بگیرد و قلبی را که هیچ وقت به شوهرش نداده را پس بگیرد و بعد اینکه تنها شد تازه یادش بیفتد که شوهرش هم ادم است و لایق محبت. مهر ناز خانم اگر لطف کنند و اندکی شوهرشان را آدم حساب کنند و بزرگواری وی را به حساب علاقه شوهرشان به مهرناز بگذارد و به دل سنگش بقبولاند که شوهرش دوستش دارد اوضاع خیلی بهتر خواهد شد.
از صمیم قلب برای مهرناز خانم داشتن بزرگترین سالن آرایش خاورمیانه و برای شوهرش آسوده خوابیدن در مزارش را آرزومندم.
باشد که پرورردگار عالم سرانجام قلب مهرناز را برای شوهرش نرم کند و چون بعید می دانم این اتفاق در حیات شوهر اتفاق بیفتد پس ارزو می کنم در جهان باقی روح شوهرش در آرامش بسر برد. آمین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.