زندگی من
زندگی من

زندگی من

مادر

میگن خدا از طریق ما داره زندگی تو این دنیا رو که ساخته خودش هست تجربه میکنه. 

از طریق وجود من زندگی یه مادر رو تجربه میکنه. از طریق تو زندگی یک پدر رو تجربه میکنه و … پس فرقی نداره مخاطب ما در نهایت خداست. به هر طرف رو کنیم اوست. 

فرق ما به حیوانات این نیست که ما شاغلیم و اونا شاغل نیستن به لشکر مورچه نگاه کنید چقدر سخت تلاش میکنند. فرق ما با حیوانات این نیست که اونا بچه هاشون رو تعلیم و تربیت نمی کنند به یه گربه با بچه هاش نگاه کنید چطور زندگی کردن و شکار و دفاع از خود رو به فرزندش یاد میده. فرق ما با حیوانات در ساختن اشیا نیست به موریانه ها ، عنکبوتها ،زنبور ها و مورچه هانگاه کنید چطور برای خودشون لانه های بسیار پیچیده میسازند. 

به قول یک نفر از خودتان انسان به جا نگذارید تولید مثل را هر حیوانی بلد هست از خودتان انسانیت بجا بگذارید.

تنها فرق ما با حیوانات همین هست ما میتونیم از خودمان عشق و انسانیت بجا بگذاریم. برای کسی که نفعی برایمان ندارد فدا کاری کنیم. لبخند روی لبهای دیگران بنشانیم و از زندگی لذت ببریم.

بقیه موارد رو خدا از طریق حیوانات هم میتواند روی زمین تجربه کند هدفش از آفرینش ما این بوده که عشق را تجربه کند . 

خدای خوبم این دنیا به من فرصتی داد که همسر بودن و مادر بودن را تجربه کنم. مادر یعنی زنی که خانواده اش را به خودش ترجیح میدهد. زنی که بزرگترین خواسته اش آمدن لبخند روی لب های خانواده اش است.

مادر زنیست که به خودش میرسد، موهایش را رنگ میکند، با بچه هایش بازی میکند ، با عشق آشپزی میکند ، مثل یک راننده سرویس بچه ها را به کلاس و مدرسه میبرد، مثل یک معلم به بچه هایش درس زندگی میدهد، مثل یک پزشک بیماریهای همه افراد خانواده را درمان میکند، مثل یک پرستار شب تا صبح بالای سر کودک بیمارش بیدار مینشیند، مثل یک کافه دار هر صبح صبحانه های هیجان انگیز درست میکند، مثل یک خیاط به تیپ و لباس و سر و وضع اعضای خانواده اش میرسد، مثل یک آرایشگر موهای دخترش را به انواع مدلها می بافد،  مثل یک راهنمای تور گردی سفرهای خانوادگی را تنظیم میکند و … هیچوقت انتظار عشق و دوست داشته شدن از کسی ندارد و تو حتی ز نگاهش هیچوقت نمیفهمی که این زن دلش شکسته است.  

روز مادر مبارک

از وقتی به خود آمدم

از وقتی خودم شروع کردم مثل مربی پسرم هرلحظه با پسرم بازی کنم و حرف بزنم انگار معجزه داره میشه. 

اولش منو پس میزد مثل ابر بهار گریه میکرد ولی من نا امید نشدم به زور وادارش کردم به بازی و نقاشی و خلاصه کلی سرگرمی براش درست کردم.

از تمام بازیهامون عکس گرفتم با فتوشاپ عکسهارو  کنار هم چیدم چاپ کردم . حالا هر لحظه که بیکار میشه میریم باهم روی عکسها نگاه میکنیم تا بازی بعدی یادمون بیاد.

حتی اینطوری دخترم هم دیگه نمیگه مامان حوصله ام سر رفت . 

فردا میریم مدرسه دخترم برای کلاسبندی  دیگه میره کلاس سوم امیدوارم یکساعت بیشتر طول نکشه بعدش برم مانتو برای خودم بخرم اینقدر این مدت  بخاطر پسرم نا امید بودم هیچی برای خودم نمیخریدم از اردیبهشت مانتو نخریدم.  ولی الان یک روزنه های امیدی میبینم امیدوارم بزودی هم بره مهد کودک کنار هم سالانش هم بازی کنه. 

امروز همسرم واقعا سورپرایزم کرد کابینتهای آشپزخانه را عوض کرد اصلا باورم نمیشد مدل ام دی اف که همیشه میخواستم  . از دست اون کابینتهای قدیمی  راحت شدیم. کابینتهارو که خالی میکردیم یک عالمه خرت و پرت ظرفهای ناقص و لنگه به لنگه رو ریختیم تو سطل بازیافت . خیلی حال داد. انقدر آشپزخانه خوب شده که باورم نمیشه . قبلا هر وقت همسرم میگفت کابینتهارو یروز عوض میکنم میگفتم هرکاری بکنیم این آشپزخانه قشنگ نمیشه ولی الان حرفم پس میگیرم واقعا قشنگ شده.