بازگشت به خویشتن

آخر و عاقبت همه عشق ها شکست و ناکامیه. این یکی از قوانین طبیعته استثنا هم نداره. فقط مزه کوچیکی رو به ما می چشانند و عشق محو میشود حالا هرچندبار که میخوای عاشق شو آخر همه عشق ها سردی و بی احساسیه. هرچندبار میخواهی طلاق بگیر و ازدواج کن . هرچقدر میخوای وابسته شو ، خودتو برای طرف مقابلت به آب و آتش بزن بازهم اونی که باید بره میره . شاید جسمش کنار تو باشه قلبش جای دیگریست .

بخاطر آن همین عارف بزرگ میگه پرپرواز همدیگرو نچینید . اگه بچینیم اون فکر میکنه چه چیزی رو از دست داده  حتی به فکر نابود کردن ما هم می افتد. 

ولی وقتی آزاد باشه بعد از چند ماه دلش برای خودش تنگ میشه و برمیگرده. 

بعضیهام هستن که سالهای سال جلوی دیگران نقش عاشقان دلخسته رو بازی میکنند ولی اونها هم یروز خسته میشن. 

مثل من که سالهای ساله برای پدرو مادرم نقش بازی می کنم که زندگیم پر از عشقه تا نگران من نباشند. 

این قانون طبیعته عیب از من و شما نیست . عشق به یک انسان دیگر تاریخ مصرف دارد.

متن زیر رو بخوانید از وبلاک یکی از دوستان بلاگ اسکایم پیدا کردم عالیه:

”از حکیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت بستگی و اسارت تو در غیر تا قدر خود بدانی و به خانه خود بازگردی و دیگر از خانه خروج نکنی و هرزه گی ننمائی و به دزدی نروی. عشق عذاب خود نشناسی و کفران وجود خویشتن است. آدمی تا خدارا در خود نیافته عاشق است و آنگاه معشوق است.”