زندگی من
زندگی من

زندگی من

قوی بودن را انتخاب میکنم

"هنر بخشیدن را بیاموز...

نبخشیدن باعث کوچک شدن افق نگاهت

و پرشدن فضای ذهنت از چیزهایی میشود که هیچ نیازی به آنها نداری.

تو می بخشی چون به اندازه کافی قوی هستی که درک کنی همه آدم ها ممکن است خطا کنند…

بخشیدن هدیه ای است که تو به خودت میدهی نه به آنها.

به خاطر بسپار که آدم های ضعیف هرگز نمی توانند ببخشند. بخشیدن خصلت آدم های قوی است.

بخشیدن یک اتفاق لحظه ای هم نیست.

فقط قدرتمندها توانایی بخشیدن و رها کردن دارند.

پس قوی بودن را انتخاب کن…


همیشه شکر می‌کنم


بهتره از این به بعد برام هیچی مهم نباشه . هرچی دارم به خداوند  میسپارمش.

دکتر قمشه ای می گوید:

ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﺣﺴﺎﺩﺕ ﻧﮑﻦ برای ﻧﻌﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺧﺪﺍوند ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻩ است؛

زﯾﺮﺍ ﺗﻮ نمی‌دانی ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ

و ﻏﻤﮕﯿﻦ نباش ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﺮﻓﺖ...

ﺯﯾﺮﺍ ﺗﻮ ﻧﻤﯽ‌ﺩﺍﻧﯽ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺭﺍ ﻋﻮﺽِ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ، 

پس سعی کن ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺷﺎﮐﺮ باشی...




فاصله مقدس

یکی از کسانیکه رزومه ام براشون ارسال شد بعدازظهر زنگ زد گفتن فردا برای مصاحبه برم.

اگه این کار جور بشه عالی میشه پسرم رو ساعت‌هایی که کلاس ای بی ای تو خونه داره میفرستم طبقه دوم بقیه ساعتها هم مهد باشه.

اینطوری دیگه همسرم فکر نمیکنم فقط برای این کنارش که خرجم رو می‌دهد خرج من روکه پدرم هم میتونست بده خودم هم می‌توانم . من فقط میخوام یه خانواده خوشبخت باشیم. البته ممکنه ساعت‌های زیادتری دور از هم باشیم که اونم خوبه وقتی همیشه در دسترس هم باشیم تکراری میشیم برای هم .باید فاصله مقدس رعایت بشه.

متن زیر نمی دونم درسته یا نه ولی به نظر من که خیلی عالیه:

ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﭼﯿﺰﻫﺎﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻣﻘﺪﺱ ﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻨﺎﺳﻢ؛ ﯾﮏ ﻓﺎﺻﻠﻪ..!

ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﺷﻨﯿﺪه ﺍﻳﺪ؟

ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ،‌ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻣﻌﺎﺑﺪ ﻭ ﻣﺴﺎﺟﺪ مقدس، ﻧﯿﺎﺯ ﺑﻪ ﺍﻳﺠﺎﺩ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﺩﺍﺭﻧﺪ! ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﻳﻌﻨﻲ ﻭﺍﺭﺩ ﻧﺸﺪﻥ ﺑﻪ ﺣﺮﯾﻤﯽ ﮐﻪ؛ ﺣﻖّ ﻣﺴﻠّﻢ ﻫﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ!

ﻓﺎﺻﻠﻪ ﯼ ﻣﻘﺪﺱ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻢ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻣﺘﺮ،

ﻭ ﻫﻢ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﻓﮑﺮ، ﺭﻋﺎﯾﺖ ﺷﻮﺩ. ﯾﻌﻨﯽ ﻣﺎ ﺣﻖّ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻫﺮﻃﻮﺭﮐﻪ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ،

ﺳﺮﮎ ﺑﮑﺸﯿﻢ ﻳﺎ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻛﻨﻴﻢ..!

ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﻣﺎﻥ...


تمام سعی ام را می‌کنم

تلاش ۲

از طریق جاب اینجا برای حدود سی تا شرکت رزومه فرستادم .

شیوه زندگیم داره عوض میشه. پسرم دیگه کلاسهای کاردرمانی  نخواهد رفت . مهد کودک  هم از صبح تا پنج بعدازظهر  بره. 

وقتی نمیشه که نمی تونم خودم بکشم. شاید همین مهد باعث بشه کامل حالش خوب بشه. 

دیگه خسته شدم نمیخوام به آینده فکر کنم از حالا به بعد فقط برای امروزم برنامه ریزی می‌کنم.  خیلی سخته ولی تمام سعی ام را می‌کنم یجورایی مثل شکستن پوسته ای هست که مدتها در آنجا بودی و حالا می‌خواهی خارج بشی تا بیش‌تر رشد کنی.

این جمله  زیر از حضرت علی هست واقعا دارم حسش می‌کنم و با تمام وجود خداروشکر می‌کنم .

«چون دیدی خداوند پیاپی بر تو بلا فرستاد، سپاس و شکر او را به جای آور 

و چون ملاحظه کردی که خداوند در پی گناهانت پی در پی به تو نعمت داد، از مکر او با خودت بترس.»