زندگی من
زندگی من

زندگی من

حالت خوب باشه

آدمهای زیادی تو زندگیمون اومدن که بهشون کمک میکرد. همچنین خانومهای زیادی ، کلا اخلاقش اینجوریه میخواد به همه کمک کنه ولی همه اون  خانومهایی که یه مدت تو زندگیمون بودن و دائم زنگ میزدن ، بهشون اگه کمکی میکرد یا مثلا  رایگان زبان انگلیسی بهشون یاد میداد، پایان نامه شون رو انجام میداد و غیره  ولی بعدش به اونها میگفت  یه قدم  هم برای لیلا  بردارید کاری براش انجام بدین. یادم میاد که مثلا یکیشون که داشت از ایران میرفت من رو به جایی که خودش کار میکرد معرفی کرد، به یکی دیگه گفت همراه من باشه تو یک سفر ، یکیشون مارو دعوت کرد شهر خودشون چند روز مهمونشون باشیم. 

به قول خودش ارتباط پایاپای هست  یه کار ایشون  برای اونا انجام میده یه کار اونا باید برای ما انجام بدن. اگرم دبه دربیارن بهشون میگه خوش گذشت خدانگهدارتون.

آدم وقتی بفهمه این وسط زندگی نادیده گرفته نشده یکم  خیالش راحت میشه میگه پس اگه من  بخاطر اون تو خونه موندم و کارهای خونه و بچه ها رو انجام میدم، اگه من از جامعه دور افتادم، خیالم راحته اون هوامو یجوری داره. اگه دیدگاهمون به زندگی عوض بشه وسط سیاه ترین و ترسناکترین روزها روزنه های امید رو میتونی ببینی.

زندگی بالا و پایین زیاد داره ولی بالاخره یروز کم کم  تا کردن با  این زندگی دستت میاد . 

من برای همه دوستانم دعا میکنم  برای همه بیماران و اونهایی که روی تخت بیمارستان هستن دعا میکنم زودتر سلامتیشان را بدست بیارن

و برای همه امیدوارم:

حالتان خوب باشد مثل آخر هفته ای که برنامه ی مسافرت دلخواهت را داری

حالت خوب باشد مثل آن ته صدایی که وقتی کوچه ی خلوت به پستش میخورد برایت زیر لب آهنگ مورد علاقه ات را میخواند

حالت خوب باشد مثل دیدن عکس هایی که هرگز نمیدانی کی و کجا توانسته از تو شکار کند 

حالت خوب باشد مثل خواب دلچسبی که سر صبحانه زمستانی تان در کافه ی آن خیابان مطروکه دارد از سرت میپرد

حالت خوب باشد مثل خرید های دو نفره ای که برای صبح های زمستانی تدارکشان را میبینی  

حالت خوب باشد مثل خریدن و گرفتن بی مناسبت ترین کادو های کل تاریخ 

حالت خوب باشد مثل بوسیدن بدون خجالت وسط یک ولیعصر جادویی زمستانی

حالت خوب باشد مثل عکس های دو نفره با پلیورهای رنگ وارنگ زمستانی تان

حالت خوب باشد مثل لبخند بیجا ات موقع حساب کردن خرید از سوپر مارکت خیابان بالایی


حالت خوب باشه …


غم ها را دایورت کنیم

 

میخواستم زانوی غم بغل بگیرم و همه چیز رو تیره و تار ببینم  پرده ها رو بکشم اتاق تاریک کنم زار بزنم و به زمین و زمان لعنت بفرستم ولی یهو تصویر دنیا اومد جلوی چشمم که این حال خراب من براش اهمیتی نداره  بقیه جاها همه دارن به زندگی ادامه میدن تو خیابونها مردم دارن عشق و حالشونو میکنن این حال خراب من برای کسی اهمیت نداره. اصلا کسی به یاد من نمی افته که چقدر حالم گرفته است.

خیلی لجم گرفت گفتم پیش خودتون چی فکر کردین من لیلام هنوزم میتونم عاشقانه زندگی کنم .میتونم خودم و دوست داشته باشم به خودم حس ارزشمند بودن بدم. غم و غصه ها رو دایورت کردم  روی کلیه چپ. بعد از دایورت حالم خوب شد 

اصولا میگن دنیا شادی رو نمی تونه بهتون هدیه کنه ولی از غم و غصه و بیماری هر چی بخوای انواع و اقسامش رو تو چنته داره و بهتون پیشکش میکنه. دنیا اینجوریه که شادی رو از خود شما فقط میگیره و براتون چند برابر میکنه. 


یکی از دوستان پیغام زیبایی برام گذاشته بود اینجا مینویسم تا همیشه به یادم بمونه.

مثلث عشق چیست؟

منظور
یک نظریه است که میگه عشق 3 ضلع داره 
ضلع اول صمیمیت هست 
یعنی اول دو نفر با هم صمیمی میشن 
از یک احترام ساده شروع میشه و کم کم رشد میکنه تابه یک وابستگی عاطفی میرسه 
ضلع دوم تعهد هست 
یعنی صمیمتی که بوجود آمده منجر به تعهد میشه 
منشا این تعهد علاقه است ( دین و مذهب و اخلاق و ... نیست ) 
و ضلع سوم میل جنسی هست 
یعنی وقتی علاقه و تعهد بوجود اومد و ارتباط عاطفی عمیق شد بدنها هم سهم خودشون رو می خوان 
(این با شهوترانی فرق میکنه تو شهوترانی هدف فقط لذت جویی هست و طرف رابطه مهم نیست )

یک ارتباط عاشقانه کامل این سه ضلع رو داره 
حالا حالت هایی هست که یکی از اضلاع ضعیف میشه یا اصلا از بین میره 
مثلا صمیمیت نیست اما رابطه جنسی هست !
به اینها میگن عشق احمقانه

گلهای اعماق جنگل

یه مطلبی خوندم نوشته بود بعضی گلها هستن که در اعماق جنگل می رویند . شاید هیچوقت هیچکسی آنها را نبیند ولی برای آن گلها مهم نیست بازدید کننده ای دارند یا نه آنها رشد میکنند و جنگل رازیبا و  معطر می کنند. 

مهم نیست اگه کسی ارزشت را ندانست ، کسی نگاهت نکرد، کسی سراغت نیامد تو باید رشد کنی زیبا باشی و خوش برخورد و خوشحال.

نباید بخاطر رفتار یکنفر آنچنان نفرت در وجودت رشد کند که زیبایی درونت را بپوشاند.

خودمو تو آینه دیدم وجودم پر شده بود از نفرت اصلا خودم رو نشناختم ، گفتم این من هستم؟ اینقدر ضعیف شدم که بخاطر اینکه کسی قدرم را نمی داند خشم تمام وجودم را گرفته . 

تنها وظیفه من اینه که رشدکنم  شکوفا شوم   زیبایی درونم را پیدا کنم و مثل گلهای اعماق جنگل زیبا و معطر بمانم. همچنین آرامش داشته باشم و برایم مهم نباشه کسی  من را میبیند یا نه. 





داوطلب میشم

یه برنامه ریزی برای خودم دارم. صبح ها که بچه رو گذاشتم مهد برم یه جا داوطلبانه کار کنم. فعلا جای زیادی به ذهنم نمیرسه برم سرای محله خانه سلامت و محیط زیست ببینم چی میشه. 

مشکل اینجاست که چون تو کشور ما اصولا همه افرادی که شاغل هستن هم در محل کارشون کار نمی کنند وقتی مراجعه کنی بگی میخوام کارهای داوطلبانه انجام بدم هم با جواب منفی شان مواجه میشی. بهتره چند جا  مد نظر داشته باشم نا امید نشم.

بعد از ظهر هم که بچه ها رو آوردم خانه به اونا میرسم و غروب هم به همه اعضای خانواده. 

فعلا باید نقشی که خداوند به من داده را خوب اجرا کنم  خدا گفته باید مادر و همسر خوبی باشی. یه خوابی الان دیدم که انگار به من میگفت تو همیشه خودتو تو حاشیه قرار میدی سعی کن نقشت پررنگ باشه. تو خوابم یه زن غریبه داشت برای کل خانواده من تصمیم گیری میکرد انگار داشت ماهارو رو یه انگشت میچرخوند. میتونم برم پیداش کنم بهش بفهمونم کارش زشته ولی خدای درونم میگه بذار از خدا سیلی بخوره نه از تو چون سیلی خدا دردناکتره . بعضیها که خدا دوستشون داره زودتر میخورن بعضی لحظات آخر عمر وقتی پیر شدن ولی بالاخره همه میخورند. البته بعضی هاهم خدا بهشون پاداش میده بخاطر کارهای منفی و ناپسندشون چون بالاخره آدم منفی هم جزئی از جهان است باید وجود داشته باشن تا یه عده دیگه رشد کنند.

منم میخوام تمام سعیم رو بکنم تا بعدا شرمنده خدایم نشوم . 

مهم نیست اگه کسی دوستم نداره بیشتر آدمها حتی خودشون رو هم دوست ندارند چه برسه به دیگری. 

امیدوارم اینقدر وقتم پر بشه که دیگه وقتی برای فکر کردن به این مسائل نداشته باشم. ساعتهایی در روز هم باید به سکوت بگذرانم. سکوت و فکر نکردن به چیزی.

یه اپ ورزش هم دانلود کردم هر  روز صبح هم با اون برنامه ورزش میکنم.  اپ زبان انگلیسی هم گرفتم ساعتهایی که نصفه شبها بیدار میشم انگلیسی بخونم. بقیه ساعتها هم غذاهای خوشمزه وجدید درست کنم که اینکارو خیلی دوست دارم.

ولی مهم تر از همه کار داوطلبانه هست من نذر کردم که برای خوب شدن حال پسرم برم داوطلبانه به جامعه خدمتی کنم.  روحیه خودم هم خوب میشه. 

بذار راه من بابقیه متفاوت باشه من هیچوقت دنیا و زرق و برقهاش برام جذابیتی نداشته . یه وقتایی جذاب میشه ولی زود رنگ میبازه.

مولانا میگه:

نردبان این جهان ما و منیست 

عاقبت این نردبان افتادنیست 

لاجرم هرکس که بالاتر نشست

استخوانش سخت تر خواهد شکست

ترجیح میدم از نردبان منیت جهان بالا  نروم.


زندگی هرچه به تو داده را پس میگیرد


زندگی تمام چیزهایی را که برایت مهم جلوه میدهد را یکی یکی از تو میگیرد. 

و تو با چنگ و دندان و زحمت یکی یکی آنها را بدست آوردی و به آنها میبالی.

اما زندگی برای وابستگی های تو اصلا ارزشی قائل نیست. 

زندگی برای باورها و اعتقادات و تمناهای تو  نقشه ای دارد. یا رها میکنی تمامی چیزهای این جهانی را یا زندگی کاری میکند تا خودت تقدیمش کنی.

هستند کسانی که تمام تلاششان را میکنند تا نگه دارند محصولاتشان را.

همون چیزهایی که  به آن مفتخرند و از آنها به خود میبالند.

زندگی می‌ستاند ازت تک تک شان را.

هر چه بیشتر وابسته باشی بیشتر درد میکشی. 

هر چه بیشتر بخواهی بیشتر باید ستیزه کنی.

هیچ کس خام از این دنیا نرفته است ،زندگی نمیگذارد خام بیایی و خام بروی 

تو را میپزد و نرم میکند.

با زندگی نمیتوانی دست و پنجه نرم کنی 

تو جزئی و برای کل نمیتوانی تصمیم بگیری.

این کل است که برایت تصمیم میگیرد.

تو فقط یک کار میتوانی انجام دهی. 

تسلیم بودن. 

رها کردن و لذت بردن.

پذیرش رویدادها. 

بی واکنش بودن. 

انعطاف پذیری و  نرم بودن. 

تمام هستی به این شکل هستند. 

باید بدانی 

هر کس تقدیری دارد که باید آن را به ثمر نشاند..

هیچ کس را محبوس نکنید و به هیچ وجه به هیچ کس نچسبید..

همه را آزاد بگذارید، تا راه خودش را برود..

این معنای عشق حقیقی به کل هستی است..