زندگی من
زندگی من

زندگی من

خانه عشق

بهترین راه برای خوشحال ماندن، هیچ توقعی از هیچ کس نداشتن است.

هیچ توقعی...

صبح از شدت نا امیدی و  افسردگی دلم نمیخواست از رو تخت خواب بلند شم . حتی نمیخواستم پسرم ببرم مهدکودک کاری که اینهمه براش دارم زحمت میکشم تا اون خوب بشه .ولی یهو بخودم اومدم گفتم این همون چیزیه که بهانه میده دست همه که اینو ولش کنید افسرده هست بذارید بحال خودش باشه این همون چیزیه که بهانه ای میشه برای …

من نباید منتظر باشم تا یکی به من انرژی بده حالم خوب بشه باید خودم حال خودمو خوب کنم. 

رفتم بیرون بارون نم نمی  میومد چرخ ماشین هم پنچر بود باید میبردم پنچر گیری  البته من هر روز پسرم رو  پیاده میبرم چون رفتن بالای پل عابر یه تمرین کاردرمانی حسی براش میشه .گذاشتمش مهد کودک  زیر بارون قدم زدم و کلی فکر کردم چطوری گذاشتم کار به اینجا برسه چرا اینقدر  نا امید شده بودم که ول کردم همه چیز رو . پیش کدوم مشاور برم  کی میتونه به من کمک کنه حالم دوباره خوب بشه دوباره پر انرژی بشم .

این متن خوب رو خوندم اینجا هم می نویسم که بدونم فقط عشق نجات بخشه عشق نه به اون معنی که رابطه ای پنهانی با فردی  برقرار کنیم عشق به اون معنیست که رابطه ای با جهان هستی پیدا کنیم هر اتفاقی در زندگی می افتد را بپذیریم وراهی برایش پیدا کنیم همه را دوست داشته باشیم عاشق زندگی باشیم. 

لوئیز هی میگه:

خانه تان را با عشق برکت دهید.

در هر کنج آن عشق بکارید تا خانه ای گرم؛ عاشقانه و آرام داشته باشید و همواره در آشتی و آرامش به سر ببرید.


- تصمیم بگیرید این باور را همیشه در سر بپرورانید که همه مفید هستند و هر جا قدم می گذارید، کسانی آمادگی کمک به شما را دارند.


- مهم نیست مردم چه می گویند و چه می کنند، بلکه مهم این است که شما چه واکنشی نشان می دهید و چه باوری درمورد خود دارید.


بیخیال دنیا میشم


رفتم آزمایش خون دادم مثل اینکه گلوکز خونم یکم زیاده. 

من هروقت عصبی میشم بیشتر میخورم اگه بخواد همینجوری پیش بره و من حرص بخورم و عصبی بشم چند وقت دیگه احتمالا مثل همون آدمای غمگینمیشم که فقط میخورن و کم کم شاید چاق هم بشم که اصلا خوشم نمیاد. 

میخوام بیخیال بشم نه اینکه مثل مامان دوستم غصه بخورم و آخرشم خودم نابود بشم.



این نوشته دکتر هلاکویی هم همیشه یادم میمونه:

نقش پادری را بازی نکنید


فکر می‌کنید چرا آدم‌هایی که بیشترین فداکاری و دلسوزی را در حق دیگران می‌کنند و حتی در این راه از خواسته‌های خود می‌گذرند "نمی‌توانند" به اندازه افرادی که چنین روشی را در زندگی ندارند، محبوب‌تر باشند؟


برای این‌که محبوب و زیبا باشید هرگز نقش پادری را به‌عهده نگیرید تا دیگران از رویتان رد شده و لگدمال‌تان کنند.

سعی نکنید خودتان را به خاطر دیگران قربانی کنید. 

خواسته‌ها و نیازهایتان را با جرات بیان کنید تا دیگران هم شما را جدی بگیرند.





بازهم کافه های ولیعصر

امروز صبح منو دعوت کرد کافه رستوران ایران ایتالیا تو ولیعصر باهم صبحونه سلف سرویس خوشمزه ای خوردیم. همه غذاهای مورد علاقه من روی میز بود. سوسیس و کالباس، سیب زمینی و قارچ، خوراک لوبیا، تخم مرغ، سالاد ماکارونی ، آب پرتقال و چای و مخلفات صبحونه بین الملل. 

فضای چوبی کافه هم واقعا دلنشین بود. خیالمونم از بابت بچه ها راحت بود دیشب بردیمشون خونه مامان و بابام. 

بعد هم کلی برام خرید کرد کاپشن و کیف و کفش خرید گفت بریم تا ورشکستم نکردی.

گفتم ببین عزیزم زن خرج داره دیگه. من تواین یازده سال خیلی قناعت میکردم  امسالم که دیدم خرج پسرمون زیاد شده بخاطر بیماریش سعی کردم دیگه هیچی برای خودم نخوام. ولی میخوام از این به بعد زیاد خرید کنم  روحیه ام هم خوب میشه . میتونم بهتر به بچه ها هم توجه و رسیدگی کنم.  بعد هم تو میفهمی که زن خرج داره. 

 

امروز بعد از خرید هم رفتیم تو خیابونای اطراف تاتر شهر تمرین عکاسی کردم. استاد عکاسیم دیروز گفت باید عکسهایی بگیرید که تصویر سوژه واضح باشه و تصویر پشت مات باشه. هرچی دیافراگم تنظیم کردم دیدم نمیشه. تصویر کلا واضحه. بعد به همسرم گفتم با همین تنظیم از من عکس بگیر اون عادت داره همیشه دوربین میاره تو صورت آدم عکس میگیره اینبار این کارش جواب داد و صورت من واضح افتاد برگ درختان پشت سرم مات شد. 

بازگشت به خویشتن

آخر و عاقبت همه عشق ها شکست و ناکامیه. این یکی از قوانین طبیعته استثنا هم نداره. فقط مزه کوچیکی رو به ما می چشانند و عشق محو میشود حالا هرچندبار که میخوای عاشق شو آخر همه عشق ها سردی و بی احساسیه. هرچندبار میخواهی طلاق بگیر و ازدواج کن . هرچقدر میخوای وابسته شو ، خودتو برای طرف مقابلت به آب و آتش بزن بازهم اونی که باید بره میره . شاید جسمش کنار تو باشه قلبش جای دیگریست .

بخاطر آن همین عارف بزرگ میگه پرپرواز همدیگرو نچینید . اگه بچینیم اون فکر میکنه چه چیزی رو از دست داده  حتی به فکر نابود کردن ما هم می افتد. 

ولی وقتی آزاد باشه بعد از چند ماه دلش برای خودش تنگ میشه و برمیگرده. 

بعضیهام هستن که سالهای سال جلوی دیگران نقش عاشقان دلخسته رو بازی میکنند ولی اونها هم یروز خسته میشن. 

مثل من که سالهای ساله برای پدرو مادرم نقش بازی می کنم که زندگیم پر از عشقه تا نگران من نباشند. 

این قانون طبیعته عیب از من و شما نیست . عشق به یک انسان دیگر تاریخ مصرف دارد.

متن زیر رو بخوانید از وبلاک یکی از دوستان بلاگ اسکایم پیدا کردم عالیه:

”از حکیمی پرسیدند عشق چیست؟ گفت بستگی و اسارت تو در غیر تا قدر خود بدانی و به خانه خود بازگردی و دیگر از خانه خروج نکنی و هرزه گی ننمائی و به دزدی نروی. عشق عذاب خود نشناسی و کفران وجود خویشتن است. آدمی تا خدارا در خود نیافته عاشق است و آنگاه معشوق است.”


از خودم شروع میکنم

من باید شاد باشم نباید شادی من وابسته به کارهای دیگری باشه. نباید انتظار داشته باشم دیگری منو شاد کنه.

یادمه قبلا که شاغل بودم رئیس و بقیه افراد دائم به من گوشزد میکردند که ما یکی بهتر ازتو سراغ داریم دائم تهدید میکردند که این کار را از من میگیرند . منم خیلی جنگیدم و خودم به آب و آتیش زدم بیش از وظیفه ام کار میکردم سریعتر از موعد کارهای گرافیکی رو تحویل میدادم ولی تو آخرین جلسه انجمن تصمیم گرفتند یه نفر که تحصیلاتش گرافیک هست رو بجای من رئیس بخش تبلیغات کنند و منم به اون کمک کنم. چون من رشته ام مرتبط نبود و طراحی گرافیک رو بصورت آزاد یاد گرفته بودم.

همونجا بود که ول کردم همه چیزو رفتم شدم زن خانه دار. 

حالا بعد از سالها میفهمم اگر بخوام خوشحالیم رو وابسته به چیزی بدانم که دیگری به من میدهد اونوقت همیشه ترس از دست دادن دارم . 

در زندگی هم همینطوره اگه خوشحالیت بخواد وابسته به کاری که همسر و بچه  ات برات میکنن باشه همیشه ترس از دست دادن داری ولی اگر از درون شاد باشم. اگر شغل دلخواهم را خودم شروع کنم . اونوقت هیچکس نمی تواند شادیم را از من بدزدد. به عزیزانم هم میتونم آرامش بدم. 

یادمه اون موقع ها تو انجمن همسرم چون خیلی خوش برخورد بود  همه بهش میگفتن تو مسئول جذب افراد غریبه باش تا بتونیم منابع مالی جذب کنیم. همه گفتن به او که چون برخوردت با خانوما خوبه باید جذبشون کنی بیاریشون تو انجمن. من ناراحت شدم گفتم نه دیگه نمی تونه اینکارو انجام بده چون متاهله. یادمه یکی  از همکا رامون که پسری همسن و سال خودم بود همونجا گفت لیلا اصلا فکرشم نمیکردم تو اینجوری باشی نگران باشی که ممکنه کسی رو از دست بدی. اونموقع نفهمیدم ولی الان میفهمم که ترس چیزی رو درست نمیکنه.

آدم باید خودش اونقدر شاد باشه که ترس از اتفاقات بیرونی نداشته باشه. چون ما نمی تونیم آدمهای اطرافمون رو کنترل کنیم ما فقط میتونیم خودمون رو تغییر بدیم و روزبروز بهتر بشیم.